هیچ وقت به آدما نگید"چرا اینقدر میخوابی؟""چرا انقدر جوش میزنی""چرا انقدر چاقی"تا کی میخوای درس بخونی""چرا برای چندرغاز میری سرکار؟""این همه تو خونه میمونی که چی بشه"و.... شایداون بین پریدن از یه ساختمون ۲۰ طبقه ، و بیخیال شدن از کاری که سالهاست براش تلاش کرده ،درس خوندنی که پر از فشار عصبی،فعالیت بدنی که نتیجه رو نمیبینه، بیماری که هر روز باهاش دسته و پنجه نرم میکنه و جنگی که راجع بهش با هیشکی حرف نمیزنه و سعی میکنه پیروز بشه ،.ویه حرف شما ممکنه اون لیوان صبری که با چنگ و دندون نگهش داشته...لبریز بشه. ساعت ۱ بامداد ۹/۲۵ نی نی ام از پیشم رفت🖤😔💔
غذای اصلی مثل مرغ رو به تعداد میزارم شاید چن تیکه بیشتر. اون یکی کمتر. البته فقط یکی دو بار شده. همیشه یه نوع غذا میپزم.
بزن باران به نام هرچه خوبیست /به زیر آوار گاه پایکوبیست /مزارع تشنه جویباران پر از سنگ /بزن باران که وقت لای روبیست /بزن باران بهاران فصل خون است /بزن باران که صحرا لاله گون است /بزن باران و شادی بخش جان را /بباران شوق و شیرین کن زمان را /به بام غرقه در خون دیارم /به پا کن پرچم رنگین کمان را
خوب من اگه بخوام مرغ تنها درست کنم برای هر نفر دو تکه در نظر می گیرم. وقتی دو مدل میخوام بزارن برای هر نفر یک تکه حساب میکنم آخرش یکی دو تکه اضاعه تر میزارم. خورشت هم کمتر درست میکنم. اضافه بیاد هم دور نمیریزیم که. فرداش از آشپزی معافیم. یه ذره هم میدم مهمونا ببرن اونام آشپزی نکنن
انسان بین ۱۷ تا ۲۲،۳ سالگی در ساده لوح ترین ورژن خودشه. فکر می کنه همه چیز رو میدونه، مرکز دانایی جهانه، می تونه دنیا رو تغییر بده و همه بزرگترهایی که شبیه اون فکر نمیکنن، احمق و کم هوشن؛ و هیچ ایده ای نداره از اینکه زمان قراره چقدر متواضع و فروتنش کنه در مورد دانایی و قدرتش.
از اونجا که من دستم به کم نمیره و همیشه دلم میخواد همه چی زیاد بیاد اما کم نیاد آره به تعداد میزارم بلکه بیشتر زیادم بیاد فریز میکنم بعد خودمون میخوریم و اگه با مهمونم راحت باشم میکشم براش ببره