فکر کنید ی اقا و ی خانم باهم تو رابطه عمیق عاطفین و اقا سال اول رابطع خانم رو اذیت میکنه بااخلاقایی مث غرور بیجا ووو
رفته رفته اقا عاشق خانم میشه و اقا برای تولد خانم قصد داره سوپرایزش کنه و فقط ب دختر خانم میگ من خواهر بزرگم میاد باهام اون روز دختره هم میگ خب اگ درحد ی نفره اوکیه و میگ من ادم سوپرایزی نیستم وهر سوپرایزی خوشحالم نمیکنه و میگ اصلا هیچکسو سعی کن نیاری من چون دکتر میرم قرص راکوتان میخورم صورتم برون ریزی کرده جوش دارم دلم میخاتو موقعیت بهتر روبرو شم باخانوادت ولی اقا کار خودشو میکنه خواهراشو خواهرزاده هاش وحتی داماد و رفیق وخواهر رفیقشو میاره بعنوان سوپرایز و دختره کل تایم معذب بعد ک مجلس تموم میشه بعد چن ساعت دختر ب پسر قشنگ میرینه ک....حالا دختر حق داره یا پسر