مفصله اما از اینکه قراره برم خونه مامانم اینا و یه مدت پرستاریم کنن میترسم
چون خیلی تو ریز رفتارای همسرم دقیقن و خب شوهرمم بعد از گذروندن مراحل تحقیر از جانب خانواده خیلی دلش به موندن اونجا نیست( مامانم نمیاد پیشم یه شهر دیگست)
از مامان شدن میترسم چون شوهرم همیشه میگه من خیلی کمبود تو بچگیم داشتم ایا الان میتونم کمبود های بچمو برطرف کنم؟
ما خونه از خودمون نداریم
میترسم تو‌مستاجری…
شما که بچه دار شدید چه مشکلایی داشتید؟
نترس خدا تنهاتون نمیزاره
مستاجری بچه نیار گناه داره بچه امکانات می خاد
برای هر خواسته ای که دارید قرآن رو به فارسی از اول تا آخر در مدت ۱۵ روز طوری که گوشتون صدای شما رو بشنوه بخونید تا با صدای خودتون به انرژی های ایجاد و خلق خواستتون وصل بشین چون فهم معنای قرآن اعجاز داره و در طول این مدت روزانه ۲۰۰۰ ذکر الله غفور بگین که انرژی های منفی قبل از شما قطع بشه و خواسته هاتون متجلی بشه انشالله
چقدر حرف دل منو زدی منم یه دختر دوسال و نیمه دارم از بچه دوم اوردن میترسم میگم وضع زندگیمون یکم بهتر شه ولی از طرفی دوس ندارم فاصله سنیشون زیاد شه موندم بین دوراهی همین الان بخام شروع کنم فاصله سنیشون میشه تقریبا ۴ سال
منم زمانی باردار شدم همسرم علنا بیکار بود دقیقا همون روز تست خون دادم همون روز رفت اولین روز کارش تو یه کارخونه بود.کم کم همچی جفتو جور میشه.عضو جدید ک بیاد رزق خونتم بیشتر میشه.ماهم یجاها کم میاریم ولی خب من ب شدت ب این حرف اعتقاد دارم
"به مو میرررسه اما پاره نمیشه"
دقیقا هم همیجوره .خداروشکر
من میترسم از مسئولیت سنگینش.
ازاینکه نتونم مادر خوبی باشم. و بچمو با اسیب های زیاد بزرگ کنم.
از این سمتم دوست دارم پدرمو خفه کنم چون هم پدربزرگم مشکل روانی داشت از اون ارث رسید به پدرم الانم حس میکنم خودم اعصاب ندارم. اگه بچمم روانش خراب باشه چی
فقط همینو بهت بگم تا شرایط مالی نداشتید و مطمئن نشدی از رضایت همسرت واسه آوردن بچه چون تنهایی مسوولیت بچه رو به دوش بکشی سخته و حوصله بچه داری داشته باشی که اون دیگه سخت‌تره بچه نیار اینکه میگن خدا روزیشو میده خدا کمکت میکنه اصلا اینطور نیست
بچه دار شدن یه طرف،بزرگ کردنش یه طرف
سخته من که خیلی چلنج دارم با دخترم همش نگرانم داغون شدم
