2777
2789
عنوان

مادرشوهرم زنگ زده شاکیه ازم🙄🙄🙄🙄🙄🙄🙄

| مشاهده متن کامل بحث + 444 بازدید | 25 پست

منم مادرشوهرم همینه تیکه ولی قلبش خیلی پاکه از نظر خودشا من هیچی تو دلم نیست ..اگه گذشته رو بروشون بیاری میشورن میزارنت کنار ..خدا بی گناهان عروس خود قطام که میخواد جیگرمونو در بیاره بخوره مال و منالمونو بکشه بالا🙂

حاضر جواب که نیستم ولی جواب هم میدم اون خیلییی اماده تر با بی ادبی و حرف بد جوابمو میده بعدم میگه شو ...

باید مدل خودش رفتار کنی

همونقدر گزنده

آخرش هم بگو عوا مثل خودتون شوخی کردم

به حکمتش دل بسپار😊

مامان ها تو روخدا اگه بچه هاتون مشکل گفتاری و رفتاری دارن سریعتر درستش کنید.

امیر علی من پنج و نیم سالش بود ولی هنوز خوب حرف نمیزد😔😔 فک میکردم خودش خوب میشه. یکی از مامان ها خدا خیرش بده تو اینستا تا آخر عمر دعاش میکنم پیج اقای خلیلی و خانه رشد رو برام فرستاد.

الان دارم باهاشون درمان آنلاین میگیرم. امیر علی خیلی پیشرفت کرده🥹🥹 فقط کاش زودتر آشنا میشدم. خیلی نگرانم مدرسه نرسه. 

یه تیم تخصصی از گفتار و کار درمان و روانشناس دارن، هر مشکلی تو رشد بچه هاتون داشتین بهشون دایرکت بدید. 



با هم هرچی گفت تو با خنده دوتا روش بزاری بگی بعد اگ شاکی شد بگی واااا شوخی کردم عشق دلم مامان مهربون ...

ببین جدیدا دیدم به بچه های برادرش یاد میداد که جلوی مادرتون رو بگیرین..بچه های برادرش شدن ضد مادر خودشون..من سه سال نامزد بودم برای اشنایی..متلک میپروند ولی اژدها بودنشو بعد از عقد دیدم..تازه نمازش هم اول وقته خیر سرش

من به هر حرف دوست پ که ۶ سال و نیم باهم بودیم ناراحت میشدم و گریه میکردم اخر چی شد دوماهه مریضی گرفتم و باهاش کات کردم چون اون باعث مریضیم شد تو این دوماه فهمیدم چه بلایی سر خودم اوردم یه مریضی که از شدت استرس و ناراحتی به وجود اومده به سختی نفس میکشیدم هر چی نفسم بدتر میشد اون اشغال بیشتر از چشمم افتاد تا از زندگیم شوتش کردم بیرون و آرامشم رو به دست اوردم فقط به فکر اینم سلامتیم رو به دست بیارم

دو راه بیشتر نداری اگه قرار باشه به هر حرف اون ناراحت بشی و غصه بخوری بدون اخرش مریض میشی چون مریضی ...

راست میگی..جدیدا برگشته بهم میگه چقد میری خونه ی بابات اینا بسه دیگه منم گفتم دیگه چه خبر باز گفت مگه خودت خونه زندگی نداری باز خندیدم گفتم دیگه چه خبر…یه جووورییی گر گرفت و عصبانی شد ولی خودشو کنترل کرد خیلی باسیاسته برگشت گفت یعنی میگم که بیای اینجا پیش من بمونی..منم گفتم چشم زحمتتون میدم..باز همششش زنگ میزنه که بیا تو خودتو دور میگیری از اونور میره رو مخ شوهرم که حدیث با ما رسمیه..شوهرمم کارش پیش باباش گیره..عروسای دیگه اش پایه ی غیبتا و دروغاشن ولی من نمیتونم باشم و اون میخوااد که من همونجوری باشم..برگشته بهم میگه من مریم(جاریم) خیلییی دوست دارم هرر چی بهش میگم میدونه من هیچی تو دلم نیست ولی وای به روزی که دلم از کسی دور بشه که بهش محبت میکنما ولی دلی نیست دیگه ..منم گفتم مریم(جاری بزرگم)واقعا یدونه اس هیچ زنی به خوبیش نیست..فکر‌کرده با این حرفا من رقابت میکنم با جاریم برای عروس بهتر شدن😑

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز