بنظرتون خانه داری بهتره یا شاغل بودن

من برای خودم بعنوان یه خانوم نه بعنوان یه انسان فارغ از جنسیتم شاغل بودن رو میپسندم. عقیده من اینه که هر کسی بعنوان یک انسان باید بتونه حداقل هایی رو توی زندگی برای خودش فراهم کنه. اینکه بشینم توی خونه و منتظر باشم یکی دیگه خرج منو بده اصلا برای من گزینه قابل تامل و فکری نیست!!!

این پست رو باید با طلا نوشت

❤️❤️❤️❤️

ولی به نظرم خیلی سختتره 

چون همزمان باید کارهای خونه رو مدیریت کنی و هم شغلت

من چند هفته پیش قرار شد برای خودمو داداشام ترشی و مربا درست کنم توی خونه همزمان کارهای خونه خودم رو نیکردم بچمم مریض بود باید به اونم رسیدوی میکردم کارهای ترشی و مرباها هم بود رسما هلاک شدم کف پاهام و زانوهام بشدت درد گرفته بود اینقدر که از این ور به اون ور میدویدم 

اگه ادم بیرون باشه لازم نیست همزمان چندتا کار رو باه هم بکنه برای هرکدوم زمان بندی میکته

کارخونه بستگی داره چی باشه. 

ترشی و مربا قطعا سخت و پرزحمته. 

بعدشم برنامه ریزی ادم داشته باشه به همه کارهاش میرسهـ

من شاغلم و الان توی شرایطی هستم که میگم کاش میرفتم مینشستم خونه

ولی خب نمیشه از مزایای مستقل بودن و توی جامعه بودنش و بکارگیری مغز هم راحت گذشت

بستگی به توانایی بدنت داره.من میدونم اگه شاغل شم و صبح زود بیدار شم.نمیتونم و انرژی ندارم بعدش به بچه و خونه و اشپزی برسم.مخصوصا بچه خیلی انرژی میخواد،کلی باید برای غذا و تفریحش وقت گذاشت

برای هر کسی متفاوته چون زندگی و شرایط هر کسی منحصر به فرده. نمیتونی هم زمان برای همه نسخه خانه دار بپیچی یا هم زمان برای همه نسخه شاغل بودن

من خانداری و خانم خونه بودن و بچه داری رو بیشتر میپسندم ولی خب وقتی درآمد شوهر اونقدر نیس که بتونی خرج کنی یا درامدم داره به خانوم نمیده شاغل بودن بهتره دستمون تو جیب خودمون باشه  

خانوم پولدار از همه بهتره😁

من شاغلم کار کردن هم دوس دارم ولی اگه کسی ماهی بیست تومن بهم میداد دیگه نمیرفتم سرکار. جاش صبح ها میرفتم پیاده روی بعد کلاس موسیقی.باشگا.تورای یکی دو روزه . چیزایی که همیشه آرزوش داشتم 

قبلا شاغل بودم کل هفته درگیر کار بودم البته شوهرم کمک میکرد خیلی هوامو داشت پنجشنبه‌ها ناهار درست میکرد واینا ولی هر هفته جمعه مادر شوهرم دعوا راه مینداخت که باید بیاین خونمون یعنی من جمعه مجبور بودم فشرده کارام کنم که غروب بریم اونجا اینم بگم شوهرم اصلا درکم نمیکرد تو این موضوع که یه جمعه حق زندگی دارم حق دارم بخوام خونم نظافت کنم یا استراحت کنم الان یه سال از دست مادرشوهرم اومدم اطراف تهران قید کارم زدم قشنگ به خونه و زندگی میرسم همه چیمون رو نظم و برنامست استراحتم میکنم شوهرم میاد پرانرژیم دیگه هر هفته جمعه مجبور نیستم برم تهران خونه مادر شوهرم جمعهایی که شوهرم خونست دوست داره خونه خودمون باشیم ماهی یه بار میریم خونه مامانش ولی شوهرم یه لیوان آب جابه جا نمیکنه تو خونه خیلی تنبل شده چون من سرکار نمیرم و اینکه خانواده شوهر سرکار رفتن و وظیفه من می‌دونن همش باهام دعوا دارن که باید بری سرکار پول دربیاری منم میبینم اینطوری میگم بهتر که نمیرم سرکار انقد پررون و راضیم از خانه داری در نتیجه هرچی حالت خوب می‌کنه و راضی تری انجام بده دیدگاه و شرایط زندگیا فرق میکنه