گفتم مامانم نجاتم بده مامان کمکم کن با پای خودم از این خونه بیام بیرون زنگ نزنن که رخترت خودکشی کرد بیا جنازش رو ببر
کمک مالی بهم کن خودمم طلا میفروشم یه خونه اجاره کنم
یبار دیگم گفتم ۱۵ میلیون بهم قرض بره برم پیش قسط وکیل بدم برای کارای طلاق و مهریه بعد سر فرصت طلامو بفروشم بهت پس بدم تنها پولم طلاهامه هول هولی نفروشم . میگه ندارم پول ندارم کلی قسم که ندارم بعد میره طلا عوض میکنه سنگین تر میخره
من هیچوقت ازش پول نخواسته بودم کمک نخواسته بودم
خودت بکن خب ازش کمک نخوا
دنبال بهونه ای اگه واقعن قصدت این بود که خودتو نجات بدی تنهای اینکارو میکردی
اون روزی که گفتم ۱۵ میلیون بده قرض یادمه جمعه بود طلا فروشیا بسته بودن منم فرداش با وکیل قرار داشتم جوری بود نمیتونستم برم طلافروشی و مامانم تازه یه مغازه اجاره داده بود پول پیش ۱۰۰ تومن تو حسابش بود ولی کمکم نکرد
من انتظار ندارم کلا بیاد خرج متو بده من فقط یه کمک میخوام اولش بتونم استارت کارو بزنم میدونید منظورم چیه؟
فقط دلم شکست خیلی
من بلاخره جور میکنم هرجور شده ولی خیلی احساس تنهایی کردم با کارش
خب چه عجله ای برو پیش تراپیست یکم حالت بهتر بشه افسردگیت عمیق نشه بعد که یکم بچه ت بزرگتر شد مستقل شو بعد طلاق بگیر چون واقعن پول میخواد بعدم از کسی توقع نداشته باش چون تو ذوقت میخوره فقط م خودتو دوس داشته باش
بدون پشتوانه
افسرده
بی پول
با یه بچه شیرخوار.....
یه کم فکر کن
نمیگم طلاق نگیر که انگار ته زندگیت طلاقه، ولی یه کم خودتو قوی کن، برنامه ریزی کن، حساب کتاب کن بعد دست به اقدام بزن
امیدتم کلا از مادرت بکن، فکر کن مادر نداری، چکار می کردی؟
