قضاوت درباره حرفی که به جاریم زدم

این گفت به چیزای چرت فکرمیکنی جوری وانمود کرد که من مشکل روحی دارم

خدا جوابشونو بده اینجور ادما نمیفهمن مریضن بقیه رو مریض میبینن و مریض می کنند 

الان چون به شوهرش و پدر مادر شوهرم گفته از عواقبش میترسم

الان از اون فضا خودمو دور کردم اومدم خونه پدرم

البته دیروز من پیاما که داده بودم بهش رو شوهرم خوند تو ایتام و گفت نگا چه چیزای چرتی بهم میگن

جاری هنوز ندیده بود

دلم میخواد یجوری برم از اونجا از نظر روحی خسته شدم

رفتارهاش ادمو خسته میکنه

من خودم هم کلی مشکل دارم

اینم بااین کاراش سوهان روحه

واسم دعاکن بریم ازاونجا

شوهرم قبول نمیکنه

دعاکن درست بشه رفتنمون 

منم چندسال پیش یکسال بودم بااعصاب خوردی و قهررفتم باز الان ۳ ساله من همش تووطول هفته میومدم خونه پدرم درواقع چون توخونه خودم ارامش نداشتم دو سه روز توهفته خونه بابام بودم ولی بعد دیدم به زندگیم اسیب میزنه شوهرم عادت کرده بود بره بارفیقاش بیرون یارفیقاش بیاره خونه

مدتیه همش خونه خودمونم ولی اونجام بارفتارای اینا دیوانه شدم هرچقدرم گفتم بیابریم قبول نمیکنه

حتی میگه توناراحتی برو ولی حاضر نیست بیاد بریم

یعنی من برم ازش جدابشم ولی اون نمیاد ازاون خراب شده بیرون 

تواون خونه ارامش ندارم پدرمادرهمسرم ادمای خوبین این جاری همین رفتاراش ازارم میده

تنهاراهی که هست واسه ارامشم رفتنه از اونجا

توام سعی کن شوهرتو راضی کنید نری

تاپیک منونشونش بده با خوبی البته

بگو باز منو نبراونجا قبلا رفتیم دیدی اذیت میشم

ممنون عزیزم که درکم میکنی منم خودم نمیخام به این چیزای بی ارزش فکر کنم اماادم تو یه ساختمون چون هی طرف رو میبینه رفتارای سادیسم گونه بیشتر رو مخش میره وگرنه دور که باشی هفته ای یبار میبینی همدیگه رو من قبلا جدابودم الان ۳ساله هستم و اون جاریم جداست اونا میان و میرن ولی این که گفتم حتی شلوار پلنگی بلوز مشکی ام تقلید میکنه چقدر اخه چیپ !

بعدم که بهش میگی میگه تو به چیزای چرت فکرمیکنی طوری رفتار میکنه که انگار من مشکل روحی دارم

خدا امیدوارم سر خودش بیاره 

الان من بعد ۶ سال بهش این رفتارشو گفتم چون دیگه خسته شدم

لباس بخرم دوساعت بعد میره میخره

فقطم این نیست کلا حسادت تو هرچیزی تو ذاتشه

این پارچه خوب ناخواسته بوده یکبارپیش میاد اگرم دوختی جلواون نپوش ولی این جاری من ده ها بار تکرار کرده

سر خیلی چیزا اذیت کرده

فقط دعا کن خدا منو نجاتم بده شوهرم درکم نمیکنه خودش از صبح تا شب بیرونه من همش تو خونم بااین ادما 

چی بگم والا نمیدونم چرا مردا حال ما رو نمیفهمن 

خوب کاری میکنی ازشون دوری کن تااعصاب همه آروم باشه