عنوان رو اینجوری نوشتم که بیاید ، نمیدونستم چی بنویسم
شوهرم مارو ول کرده رفته ؛ خونه نمیاد ؛ هر موقع دلش بخواد میاد؛ خانوادم ولم کردن؛ چون میگن باید تحمل کنی؛
افتادم تو خط دوست پیدا کردن ؛ تا الان فکر میکردم دیگه کسی بهم توجه نمیکنه ؛ الان اراده کردم روزی با چند نفر آشنا شدم ؛ ولی با روحیات و شخصیتم سازگار نبود ؛ الان همه رو بلاک کردم
ولی برام جالبه ؛ انگار دافعه دارم؛ همه ترکم میکنن؛ ازم دور میشن!!! خانواده؛ دوست ؛ فامیل ؛ تنها مردی که تونستم باهاش راحت باشم دوست شوهرم بود؛ چند ماه بود باهاش تو ارتباط بودم ؛ کاملا معمولی؛ بیشتر در مورد شوهرم و مشکلات باهاش حرف میزدم؛ همین که شروع کردم رابطه رو باهاش، دقیقا به دو روز نکشید قطع رابطه کرد؛ مجردم هست
همه از زیبایی متانت وقار و ...تعریف میکنن ازم
ولی روابطم اصلا به نتیجه نمیرسه