من یکسال نشده ازدواج کردم شوهرم از همون اول بد دل بود و خیلی زیاد محدودم کرده بود
دوران نامردی که افتضاح بود حق یه ضد آفتاب زدن نداشتم هر روز دعوا داشتیم
با اینکه من چادریم اهل آرایش زیاد نیستم
ولی بهم میگفت بی حجابی و فلان
میگفت نباید یه تار موت بیرون باشه نباید یه رژ کمرنگ یا یه سفید کننده یا به ریمل بزنی
نباید چادرت از سرت باز کنی حتی تو ماشین
نباید بخندی بیرون
حتی تو ماشین بایر سرت پایین باشه
همش جوراب ساق بلند بپوش و ...
منه بیچاره هم خسته شدم بعد عروسی هر کار گفت کردم اما حتی اگه یه وقت ناخواسته کاری میکردم پدرمو در میآورد غر زدناش شروع میشد
اون هفته اون رفت عروسی رفیقش
آرایشگاه رفت حموم رفت موهاشو سشوار کشید ژل زد لباس نو و جذبی پوشید و ادکلن زد من به حای مخالفت بیشتر کمک کردم شیک بشه چون عروسیه
خب اینکارا هم واسه مردا آرایش هست دیگه
این هفته عروسی همسایه بود
ادامه داره