برادرشوهرم چن وقتیه باهمکلاسیش دوسته والان تصمیمبه ازدواج گرفتن
خانواده دخترخانومبرای تحقیق رفتن پیش پدرمن
بابای منم راستشو گفته که ماراضی نیستیم ازخانواده دامادمون و مقداری خسیسن ولی پسراشون بچه هاخوبین
برادرشوهرمم باتوپ پر زنگ زد به شوهرم ک پدرزنت پشت باباگفته خسیس
شوهرمم گف مگه نیستن؟خب هستن پدرزنم نمیگف ازهرکس دیگه ای میپرسید همینومیگفت
یهویی برادرشوهرم داغ کرد ک پدرزنت غلط کزده فلان
من شنیدم گفتم درست صحبت کن مشکلی داری برو به خودشون بگوعدگفتو ساکت باش ادامه داد بابات غلط کزده بیجاکرده و… دیگ منم داغ کردم جوابشودادم مث خودش
حالا مراسم عقدشه منم گفتم نمیام تاعذرخواهی نکنه
شوهرمم یبارمیگه یه ساعت میزم میام یبار میگه نمیزم خودشوم نمیدونه چیکارکنه
نظرتون چیه