کلی چیز بهم گفت من شهر غریبم اومدم یک هفته خونه بابام اینا پسرم چهارسالش خیلی فضولی میکنه مامانم حساس کلمن تو آشپز خونست کابینتا هم اهنی مامانم حساس میگه اب نریز رو فرش من خواستم پسرم ببیرم بیرون اومدم مانتو بپوشم ندیدم کی رفت سمت کلمن آب تمام کلمن ریخته بود رو زمین مامانم رفت تو اون اتاق پیش خواهرم بلند بلند میگفت شوهرش دادم بره سه روز بیا بمون خود منو شوهر دادن تموم شد رفت هی حرف زد بهم خودمم خیلی عصبیم بچه ها خسته شدم اومدم خوش بگذره بهم ریده شد تو حال لعنت به این زندگی ک من دارم خیلی حالم بده چه مدت با این قهر باشم خیلی حالم بده همش میگه شما خونه زندگی منوخراب کردین هر بار میاین من باید خونه تکونی کنم لعنت به این مادری که من دارم
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.