همش گریه میکنه.استرس داره.همینکه شب میشه میگه مامان میشه فردا نرم.من میگم واجبه و نمیشه.اما استرس رو میبینم درش و التماس میکنه که نرم.
صبح هم گریه میکنه خیلی.بزور میبرمش.
احتمال زیاد میدم مشکلش اینه تو جمع غریبس و نمیتونه با بچه ها مچ بشه.
رو حیش هم میشناسم دلش میخواد رییس باشه.و شاید میبینهداونجا نمیتونه.و اینکه خجالتیه.
انقد با من و باباش بود خوب بود ارتباطاتش که فکر نمی‌کردم یرروز این خجالتی باشه.
خیلی ناراحتم.دارم دیوونه میشم انقد غصه میخورم.
میگن عادت میکنه پس چرا عادت نکرده هنوز😭
منم همین بودم کاش مادرم گوش میکرد و نمیبرد …. چقد دوران تلخی بود چقد عذاب کشیدم با اینکه اجتماعی ام هستم
مطمئنی مشکل دیگه ای نداره اونجا؟
برخورد بد مربی یا یکی بچه ها یا یه موضوع آزار دهنده
بعضی بچه ها واقعیت رو نمیگن
خواهشا خیلی حواست به بچه ات باشه
و تو مهد پیگیر باش
از خودش هم دلیلش رو بپرس
همینجوری حدس نزن که خجالتیه
شاید مشکل اساسیه
مهدشو عوض کنید
بشین تو دفتر از دوربین نگاش کن
مطمئن شو که چیزی اذیتش نمی کنه
اگه همه چی اوکی بود یه مدت بگذره عادت می کنه
گناه داره .اجبارش نکن .چند روز برو باهاش
بشین توی سالن
بهش قوت قلب بده آرامش بده تا بهتر بشه
اینکه بچه اصرار داره نره یه چی پشتش هست
رفتار بد یا اذیت شدن و....
فعلا نفرستش
توصیه ام به شما اینه پیگیر روانشناس کودک بشی برای اضطراب جدایی ❤️❤️
از الان پیگیر شو
که توی دبستانش دیگ به مشکل نخوری
وگرنه میشی جزو اونایی ک باید نصف سال دم در کلاس بشینن
بگرد ببین کدوم روانشناس کودک خوبه
ببری پیشش
عادت نمیکنه
نبرش جو مدرسه فرق داره
رفتار مربی و مدیر مهد رو دیدم.خییییلی باهاش صحبت کردم.ی هفته بدون اذیت و ناراحتی رفت و یهو نرفت.هیچی نبوده.میگه از بچه ها بدم میاد.تو جمع بچه ها فامیل بازی میکنه و پر انرژیه ولی ی کم روحیه جنگ طلبی و رییسی داره.
حدسم اینه چون چیز دیگه به ذهنم نمی‌رسه😭
شاید یه مشکلی پیش اومده که نمیخواد باهاش روبه رو بشه منم یه مدت با یه پسره ای تو مهد بحثم شد یه چیزی بهم داده بود منم گم کرده بودم ، همیشه استرس داشتم تا اینکه بالاخره به مامانم گفتم و مشکل حل شد ، یه مدتم به خاطر کسل کننده بودن محیط اونجا دلم نمیخواست برم ، خلاصه میخوام بگم علت اش رو ریشه یابی کنید شاید به خاطر خجالتی بودنش نیست
دلیلش اینه که وابستتون هست و احساس غریبی میکنه بعضی وقتا خودتونم باهاش برین
