از داماد شون خیلی بعدم میاد شوهر خواهر شوهرمو میگم یعنی حرفی نمونده پشت سرمن حرف زده تهمت بسته هزارتا دورغ به شوهرم گفتم دیگ نبینم با این حرف بزنی چند مدت قبل هلان دیشب دیدم که زنگ زد برادر شوهرم خونمون بود به شوهرم گفتم جواب ندی جواب داد بهاش حرف زد به شوهرم گفتم مگه گوشیت دست من نیوفته تا شمارشو پاک نکنم گفت که همچین کاری نمیکنی منم باش باز میبینی خودشم اصلان نمیزاره با شوهر خاهرام حرف بزنم یا دعوت شون کنم خونمون نمیزاره گفتم یا اون یا من گفت که دامادم به خنده منم ناراحت شدم آومدیم خوابیدم هلان بیدار شدم گوشی شوهرمو یواشکی برداشتم شماره شوهر خواهر شوهرمو مسدود کردم کلن پاک کردم نمیدونم از خاب بلند بشه عکس عملش چی فک کنم دعوا کنیم فردا نمیدونم دارم چیکار میکنم بیاین بگین که چیکار کنم من