اولین چیزی که میخری شگون نداره بفروشیش حقیقت داره یا خرافاته یکی دیگه هم اینکه انگشتری که برای یکی

خیری توش نبود 

از ۴ سال پیش تا الآن یه تیکه طلا نتونستم بخرم 

۷ ماهه هم شوهرم کار درست و حسابی نداره 

خدا هم که انگار ما اصلا وجود نداریم 

این وسط فقط دلم به حال بچم میسوزه که چند وقته میگه بابا کیف خرسی برام بخر پول نداریم بخره

انشاءالله خیره

یافتاح بگو برای کار شوهرت ورزق وروزیتون....یه نفر میگف ۷۷۰۰۰۰تا نذر بکن بگو هرروز فوری حل میشه منم شروع کردم ۵۰۰۰تا گفتم

خیر نیست بالاتر گفتم جز بدبختی چیزی برامون نداشت

متاسفانه انگار درسته این حرف ...خواهرر منم تا فروخت زندگیشون از هم پاشید 

من اینقدر از این راه ها رفتم

نذر کردم چله برداشتم دعا کردم نماز خوندم ولی هیچی به هیچی 

دلم فقط برا بچم میسوزه که این وسط باید حسرت بخوره

مرد هم باید مسئولیت پذیر وجنم داشته باشه ...بره کارگری شاگردی هرجی میخواد باشه کار کنه بخلطر زن وبچش....شوهرمن یه روزم نمیشینه نگا کنه ....بگی امروز نرو خودشو میکشه 

مام تا حالا چندین با تا مرز جدایی رفتیم و برگشتیم 

الانم شوهرم میگه تورو برمیگردونم با بچه شهرمون پیش خونواده شوهرم تو یه سوئیت کوچیک ۳۶ ۳۷ متری افتضاح خودم میرم یه شهر دیگه ماهی ۳ ۴ روز میام و برمیگردم 

میگه تو برو اونجا واسه اینکه مامانم غر نزنه برو سر بهش بزن کمکش کن 

منم ثبت نام کردم برا دانشگاه نمیتونم هم برم دانشگاه هم بچه داری کنم هم درسامو مرور کنم هم کارای خودمو بکنم هم برم به مامانش کمک کنم 

واقعا موندم

میخواد بره دیگه اما رفتنش میدونم پایان خوبی واسه زندگیمون نداره

میدونم بره این زندگی دیگه مثل قبل نمیشه 

نه نرو پیش مادرش ...بگو چه ربطی به کار تو داره ...چرا برم به مادرت برسم خودم بچه دارم هزارتا کار دارم فقط مادر تو مونده...عجب تو این وضع روحی به فکر ننشه...بگو برو کار بجای تز دادن

میگه برو بهش سر بزن کاری داشت کمکش کن که غر نزنه سخت باشه برات 

خب نره اون کار...بگو برو همین شهر خودموت از صب تاشب کار کن لازم نیس بری شهر دیگه ....

بگو لازم نکرده یه کاری پیدا کن صب برو شب بیا خونت لازم نیس من برم وردل ننت

شهر خودمون کار مناسب نداره 

شوهرمم فقط یه کار بلده 

کارگری هم نمیتونه بره چون مچ دستش درد میگیره 

میخواد بره تو هتل کار کنه