نشدنی نیست عزیزم منم تو شهر غریب دو تا بچه با فاصله ی دوسال رو بزرگ کردم ،یعنی وقتی بچه ی دومم چهار روزه بود و اولی دو ساله تنها بودن به معنای واقعی،آخر شب شوهرم میومد خونه و هیچ نقشی نداشت گهگاهی یه خریدی چیزی میکرد اونم یبار از هزار بار
اینو بهت بگم که نشدنی نیست عزیزم