• فرق بین روانشناسی زرد و روانشناسی علمی :
1- روانشناسی زرد میگه :
از اخبار بد و منفی دور باش، هیچ چیزی رو دنبال نکن.
- روانشناسی علمی میگه :
اخبار رو دنبال کن اما در زمان مناسب و با منابع مناسب.
2- روانشناسی زرد میگه :
غم و خشم و ناراحتی رو دور بریز فقط انرژی مثبت.
- روانشناسی علمی میگه :
همه احساساتت با ارزشن.
3- روانشناسی زرد میگه :
مهم نیست بقیه چه شرایطی دارن، فقط روی موفقیت خودت تمرکز کن.
- روانشناسی علمی میگه :
همدلی با بقیه باعث رشد و ایجاد حس خوب در خودمون میشه.
4- روانشناسی زرد میگه :
مثبت نگر باش، نیمه پر لیوان رو ببین.
- روانشناسی عملی میگه :
واقع نگر باش، واقعیت رو ببین.
5- روانشناسی زرد میگه :
مسئول نرسیدن به آرزوهات خودتی و مقصر فقط تویی.
- روانشناسی علمی میگه :
درسته قسمتی از موفقیت به خودمون ربط داره، اما عوامل دیگه هم تاثیر گذار هستند.
تفاوت دیدگاه در این دو روانشناسی باعث تعارض در خوانندگان مطالب روانشناسی می گردد،که با کمی تفکر می توان الگوی مناسب را انتخاب کرد.❤️🌱
این متن هم حق بود
دو قرن سکوت..
افتضاح
خیلی روش تشخیص ساده‌ست. باید درباره نویسنده تحقیق کنید ببینید چه کاره ست و چیا درباره‌اش میگن. چون کتاب‌های رد روانشناسی واقعا زیاد شدن. معمولا کسانی که خودشون روانشناس هستن کتاب زرد نمینویسن. ولی وقتی یه تاجر یا یه مربی معنوی میاد کتاب می‌نویسه معمولا با اینکه ممکنه بعضی حرفاش درست باشن پایه و اساس علمی ندارن.
طبیعیه. منم با خیلی کتابها که جزو جاودانه‌های ادبیات محسوب میشن ارتباط نمی‌گیرم. یا بعضی‌هاشون صرفا برام از نظر قلم و سبک نگارش ارزش دارن نه محتوا. دقیقا بحث همین سلیقه‌ست و بحث آشنایی با شیوه نگارش.
کتابخانه نیمه‌شب واقعا کتابی بیش از حد بها داده شده بود. برای یه نوجوان چهارده پونزده ساله سردرگم خوبه که یه بار بخوندش ولی برای یه بزرگسال که دغدغه‌های دیگه داره نه.
خدمتکار رو اصلا نشنیدم. تکه‌هایی از کل منسجم رو هم اسمش رو شنیدم ولی نخوندم. یه دلیلش اینه که خیلی بولده و احتمال میدم بیش از حد بها داده شده باشه. (اکثر کتاب‌های بی‌ارزش رو اکثر افراد جامعه خوندن!) بادام هم یه اثر متوسطه. برای نوجوانان و دغدغه‌های دوران بلوغ خوبه.
از بین کتاب‌هایی که خوندم اونایی که همیشه در خاطرم خواهند ماند یکیش همین سمفونی مردگانه😅، یکی دیگه جز از کل (البته کتابیه که همگان نمی‌پسندن. یا از همون یکی دو صفحه اول عاشقش میشی یا فکر می‌کنی مشتی چرت و پرته.) موش‌ها و آدم‌ها (اینم باید با دغدغه‌های نویسنده‌اش و اوضاع اجتماعی دورانش آشنا بود تا درکش کرد. نویسندگان محبوبم جی‌کی‌رولینگ و دن براون هستن. اولی یک مجموعه داستان‌های جنایی خارق‌العاده داره. (به ترتیب نام کتاب‌های مجموعه: آوای فاخته، کرم ابریشم، ردپای شیطان، سفیدی مرگبار، خون خراب، قلب سیاه جوهری) دومی هم یه مجموعه علمی تخیلی شگفت‌انگیز داره که مایه تحسین منه. (به ترتیب: فرشتگان و شیاطین، راز داوینچی، نماد گمشده، دوزخ، خاستگاه)
