من رد کردم چون توقعاتم بالاست و با معیار های من یکی نبودن
خوبه خیلی خوبه ولی یکم ک از جشن و شور نشاط اولیه ک بیفتی وارد مسئولیت سنگینی میشی . حق با مامان هست الان وقت آموزش و خوشگدرونیته . وقت بسیاره
یکی قیافش رو نپسندیدم. یکی کارش رو دوست نداشتم چون بازاری بود و فروشنده بود. یکی رو تو تحقیقات فهمیدیم معتاده. ...بالاخره هر موردی یه ایرادی داشت.
شغل
قد کوتاه
خانواده
یا طرف عاشق و دلباااخته‌ی یه نفر بود که همه هم میدونستن
نه ربطی نداره بعضیا خودشونو خیلی همه چیز تموم میبینن
نه فقط تو خاستگاری کلا تو همه چیز خودشونو بی عیب میدونن
من اون موقع سنم کم بود کلا لج کرده بودم با خودم و شوهرم (اون موقع دوست بودیم)
هر کس میومد من فوری میخواستم قبول کنم
ولی باز خداروشکر میکنم که هیچکدوم نشد چون از هر نظر داغون بودن هر کدوم یه مشکلی داشت و من نادیده می‌گرفتم
