یعنی نمیدونید من چیا میکشم
زن داداشم عقده ،
امروز از داداشم شنیدم که زن داداشم رفته به مادرش گفته که تو خونه شوهری بهش غذا نمیدیم از گشنگی میمیره ( ایشا الله که بمیره )
به این خدایی که هست ، وقتی میاد خونمون بیچاره مامانم از مرغ و گوشت و سیرابی تا جیگر گرفته براش میپزه ، ( مامانم بمولا اینطوری به من نمیرسه )
خیلی کم ، یکی دو تا میخوره بعد میگه مرسی گشنم نیست پا میشه میره بهش میگیم بخور دولقمه میگه نه معدم کوچیکه ( آخه من پامو بکنم تو لوزالمعده تو )
همش میخام احترام نگه دارم خودش نمیزاره ، تصمیم دارم یکبار بری..نم بهش
مامانم یه آدم صاف و سادست که نگو
اما من نمیزارم اینطوری پرو بازی دار بیاره دختره پشمک