پدر بازنشسته
مادر بازنشسته
پدرم شغلش آزاد بود وبرای دیگران کار میکرد
صبح ساعت چهار میرفت ساعت نه برمیگشت
تصویری که ازش تو ذهنم هست همیشه خسته بود یا اصلا نبود
مادرم هم کارگر کارخانه نساجی بود
ساعت شش میرفت دو ظهر برمیگشت
اگر هم خسته بود به روی خودش نمیاورد
به درس ما رسیدگی میکرد وخونه رو تمیز میکرد و خریدهای خانه همگی با مادرم بود
الان که ما ازدواج کردیم
آنها یکساله که باز نشسته شدن
وهردوتاشون پیر شدن
خوبیش اینه الان کنار هم هستن
پدرم دیگه چهره ش خسته و خوابالو نیست
خیلی پیر شدن هیچ وقت فرصت نداشتن یه مسافرت درست و حسابی برن
الان هم که فرصت دارن ...دیگه بدنشون توان قبلی رو ندارم ونیاز آرامش و استراحت دارن
لطفا اگر متن منو خوندید برای جفتشون صلوات بفرستید که سالم بمونن چون امید من هستن تو این دنیا