٧ ماهه بلردارم و چه بارداری سختی.میگرن و سنگینی و درد و ...
با این حال هرروز خونه رو برق میندازم ولی پسر ١١ ساله ام و باباش اصصصلا مراعات نمیکنن.وسایلشونو میندازن روی مبل پاکت بستنی روی عسلی کنار تخت.و پسرم که هررر روز اتاقشو میترکونه.نزدیک ٢_٣ ماهه بهشون میگم من دیگه اون ادم قبلی نیستم که مثل فرفره جمع کنه نذارید خونه شلوغ بشه.....
مقصر خود شمایی ک با این شرایط مدام جمع میکنی
به شوهرت بگو پول خرج کنه کمکی بگیره برات ببین چ زرنگ میشه
ترسیدم😢
فدای سر ۳ تاتون
پسرم از مدرسه که میاد کیفشو و از باشگاه که میاد ساکشو میذاره روی مبل هر روز بهش میگم نذار اینجا مامان ببر توی اتاقت بذار.امروز از صبح حالم بد بود انگار فشارم بالا بود یه طرف سرم درد ناجور که البته من میگرن هم دارم ولی یه چشم از صبح قرمزه و ورم کرده و سر درد و سوزش ناجور.دیدم اتاقشو ترکوند هیچی نگفتم ولی وقتی از باشگاه اومد کیفشو گذاشت روی مبل....
جمع میکنی چکار
خودشون جمع میکنن
میخوای دور از جون بچه ناقص به دنیا بیاری واسه کوزت بازی؟؟؟؟؟؟؟؟
ی همسایه داشتیم همیشه غر میزد برا تمیزی خونه ی شب شوهرش و دخترش فوت شدن توی تصادف تا الان میگ کاش بودن خونم فاضلاب میشد ولی اونا بودن.....بخاطر چهار تا وسیله داری خودتو داغون میکنی
منم هم ماه خودتم واقعا سخته
حالا میگیم پسرت نمیفهمه ،شوهرت چرا اینطوری میکنه؟
یه مدت دست به سیاه و سفید نزن بزار به خودش بیاد
یه چیزی بگم ،تازه شرایطتون بعدتولدبچه بدترمیشه اونم بهشون اضافه میشه🙂
توروخدا نکن اینکارو
اصلا خونه کثیف باشه چی‌میخاد بشه
حیف بچه ی تو‌شکمته
به همسرم گفتم ببین دوباره کیف رو گذاشت روی مبل بهم گفت بشه همش گیر میدی بهمون.چرا وقتی نبود خوش اخلاق بودی وقتی اومد جلوش اینجوری باهام حرف میزنی بهش گفتم چون دوباره کیفشو انداخت روی مبل گفت بشه حالا بهش گفتیم دیگه) جالب اینجاست همسرم الان ادای روشن فکرارو دراورد( در صورتی که کافیه یه خطا از پسرم سر بزنه اگه من نباشم پددددرشو درمیاره)
برگشت با صدای بلند گفت خب وقتی باشگاه بود اینجوری اخم و تخم میکردی که نشونت میدادم با کی طرفی و .... کلی داد و بیداد کرد من دراز کشیده بودم روی تخت بلند شدم هرچی روی میز ارایش بود پرت کردم روی زمین انقدر جیغ زدم و گریه کردم سوییچو برداشتم بزنم بیرون خودشو پسرم با التماس نذاشتن گفتن بارداری با این حالت نشین پشت فرمون
