دیروز بچه ها رفتن اومد بالا ولی غرورش نزاشت حرف بزنه حرفشو قورت داد
امروز هفت و رب رفت کلا
در صورتی که همیشه هشت و نیم نه میره
فرار کرد به بهانه کار
فک نمیکنم دیگه درست بشه
این زندگیش کارشه
زن هم براش کلفته
وقتی غذا میپزم بچه داری حس کلفت بودن دارم
کارگر اقا شدم همین