2777
2789
عنوان

اگه دوست دارین عکس چشماتونو بذارین

163 بازدید | 21 پست

الان کلی بازدید میخوره 😂

ما که در سایه خورشید معذب بودیم                                     چشممان کور سزاوار همین شب بودیم...

امیرعلی من ۴ سالشه انقدر سر همه چیز با من لجبازی میکرد طاقت شنیدن نه نداشت، خلاصه از قشقرق و خشم و لجبازی جهنم کرده بود زندگی رو، تا اینکه با پیج اقای خلیلی و خانه رشد آشنا شدم. یه تیم ۱۰۰ نفره از روانشناس، گفتار و کار درمانگرهای خیلی دلسوز دارن که آنلاین و  تخصصی روی سن تا ۷ سال کار میکنند. 

توی ۱۰ جلسه کامل مشکلات پسرم از بین رفت.  اگر هر مشکلی دارید بهشون دایرکت بدید رایگان راهنمایی می کنن.

2802

بیفرما

بهم گفت چقدر درست بزرگ شدی، درست قوی تر و گرگ تر از چیزی که میخواستیم.                                                                                              (بدنسازم، اگه هر سوالی درباره بدنتون داشتید، من اینجام)
بار هزارم در چند روز اخیرکل سایت چشامو دیدن دیگه

زیباااااا

اتفاق بدی پیش اومده؟ حس میکنی بدبخت شدی؟ یه لحظه صبر کن. از خودت دور شو. توی تاریخ دور شو. اتفاق هایی رو به یاد بیار که فکر میکردی ازشون زنده بیرون نمیایی. چی شد؟گذشت. به اتفاق هایی فکر کن که توی طول تاریخ برای آدمها پیش اومده.به جنگ به قحطی به بیماری ها. حالا توی جغرافیا از خودت دورشو. به کشورهای دیگه فکر کن. به آدمهای دیگه. دردت در مقایسه با دردهایی که بشر متحمل شده چقدر بزرگه؟ چقدر عمیقه؟ من اینجوری با مسائلی ناخوشایند برخورد میکنم
زیباااااا

نه به اندازه شما💐

روزی سگی داشت در چمن علف می‌خورد. سگ ديگری از کنار چمن گذشت. چون اين منظره را ديد تعجب کرد و ايستاد. آخر هرگز نديده بود که سگ علف بخورد! ايستاد و با تعجب گفت: اوی ! تو کی هستی؟ چرا علف می‌خوری؟! سگی که علف می‌خورد نگاهش کرد و باد در گلو انداخت و گفت: من؟ من سگ قاسم خان هستم! سگ رهگذر پوزخندی زد و گفت: سگ حسابی! تو که علف می‌خوری؛ ديگه چرا سگ قاسم خان؟ اگر لااقل پاره استخوانی جلوت انداخته بود باز يک چيزی؛ حالا که علف می‌خوری ديگه چرا سگ قاسم خان؟ سگ خودت باش...     #زمستان بی بهار / ابراهیم یونسی

خیلی خاصه چشماتون

ولی هرگز عکس انقدر از نزدیک از عنبیه چشمتون توی فضای مجازی نذارید

چشمتون از حالت secure بودن برای رمز گذاری خارج میشه

رمز در آپارتمانی، گاو صندوقی، موبایلی چیزی

روزی سگی داشت در چمن علف می‌خورد. سگ ديگری از کنار چمن گذشت. چون اين منظره را ديد تعجب کرد و ايستاد. آخر هرگز نديده بود که سگ علف بخورد! ايستاد و با تعجب گفت: اوی ! تو کی هستی؟ چرا علف می‌خوری؟! سگی که علف می‌خورد نگاهش کرد و باد در گلو انداخت و گفت: من؟ من سگ قاسم خان هستم! سگ رهگذر پوزخندی زد و گفت: سگ حسابی! تو که علف می‌خوری؛ ديگه چرا سگ قاسم خان؟ اگر لااقل پاره استخوانی جلوت انداخته بود باز يک چيزی؛ حالا که علف می‌خوری ديگه چرا سگ قاسم خان؟ سگ خودت باش...     #زمستان بی بهار / ابراهیم یونسی
خیلی خاصه چشماتونولی هرگز عکس انقدر از نزدیک از عنبیه چشمتون توی فضای مجازی نذاریدچشمتون از حالت sec ...

😂😂😂

ما که در سایه خورشید معذب بودیم                                     چشممان کور سزاوار همین شب بودیم...
2801
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز