اره قبول دارم هرچیزی حدی داره من خودمم دقیقا تعادل دارم مراسم های مذهبی جای خودشون و شادی و تفریح هم جای خودش ولی این بنده خدا گاهی میگه تنها هستم بیا با من بریم منم دلم میسوزه باهاش میرم پسرش فوت شده اینقدر افسردع هست میگه با روضه اروم میشم نه شلدی
همسرش بنده خدا خودش مشغول کار کرده خودشم همچین حال خوبی نداره ،،اشنایی هم‌به اون صورت نداره به همین خاطر من همراهش گاهی میرم یکم حالش عوض شه
خودش میگه از غذا خوردن بدم میاد اخه یاد پسرم میفته کنارمون غذا میخورده الان دیگه نیست
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
3 ثانیه پیش
4 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز