من راهنمایی بودم عاشق یکی شدم تا الان کش دادم این موضوع رو که اره اونم منو دوست داره و فلان. الان که 18 سالم شده فهمیدم دیگه نمیتونم به کسی فکر کنم که مرده و زندم براش فرقی نداره. ولی هنوز به فکرشم همش منتظرم یه اتفاق بیوفته که ببینمش هروقت مامانشو میبینم میگم اره دیگه الان مامانش اومده خواستگاری 😂
چیکار کنم یه جوری از ذهنم بره که دیگه برنگرده و تموم شه و بتونم به زندگی عادی و روال برگردم. تجربتون رو میگید؟ 💚🥲
ما اسیر غم و اصلا غم ما نیست تورا🗻در گلو میشِکند نالهام از رِقَت دلقِصهها هست ولی طاقتِ ابرازم نیست#هوشنگ_ابتهاج🤍.
امیرعلی من ۴ سالشه انقدر سر همه چیز با من لجبازی میکرد طاقت شنیدن نه نداشت، خلاصه از قشقرق و خشم و لجبازی جهنم کرده بود زندگی رو، تا اینکه با پیج اقای خلیلی و خانه رشد آشنا شدم. یه تیم ۱۰۰ نفره از روانشناس، گفتار و کار درمانگرهای خیلی دلسوز دارن که آنلاین و تخصصی روی سن تا ۷ سال کار میکنند.
توی ۱۰ جلسه کامل مشکلات پسرم از بین رفت. اگر هر مشکلی دارید بهشون دایرکت بدید رایگان راهنمایی می کنن.
نمیدونم عزیزم منم دقیقا شرایط تو رو داشتم دیگه انقدر این احساس تو قلبم سوخت مثل آتیش که دیگه تموم شد الان بعد ۳ سال خاکسترش هم بر باد رفته و دیگه هیچ اثری نیست جز خاطره شعله ور شدنش اونم کم رنگه خلاصه که فقط زمان نیازه و صبر و دعا کردن فراوان