2777
2789
عنوان

دارم میمیرم یکی بیاد از مرگ سوال دارمممم

| مشاهده متن کامل بحث + 3390 بازدید | 169 پست
هیچی خانوادش برادرش مادرش پدرش خواهرش نمیشه ماهم هزاران دوست تو این جامعه میتونیم پیدا کنیم که حرف ز ...

توی اون برنامه یه نفر یه نفر نشون می‌داد که از این آدمای خیلی معتقد و دائم تسبیح به دست بوده ولی وقتی که می‌میره می‌برنش اونجا و خیلی عذابش میدن وقتی ایشون با خانمش صحبت می‌کرده خیلی بداهه و به خنده و شیطنت شاید با اون تسبیح یکی دو بار به پای خانمش زده بوده خانومش ته دلش ناراحت شده بوده اما چیزی نگفته بعد این آقا رو می‌برن اونجا و خیلی عذابش میدن می‌گفت عذاب‌های خیلی زیادی بهش داده بودند برای مثال برای ورود به اون اتاقی که می‌خواستن داخلش بهش بگن که تو چیکار کردی که الان لایق این عذاب هستی خیلی مدت‌های خیلی زیادی منتظر مونده و اذیت شده

چهل سال بعدجلوی آینه موهایم را شانه کنم..👵روسری آبی ام را بپوشم وآرام آرام بروم توی آشپزخانه..نگاهت کنم و بگویم :دیدی گفتم میان ..لبخند بزنی☺بگویی : چقدر قشنگ شدی😍یاد وقت هایی بیفتم که جوان بودم.👩ناراحت شوم که پیر شده ام 👵..زشت شده ام ..و تو باز بگویی با موهای سفید بیشتر دوستت دارم👵و من مثل هفده  سالگی هایم ذوق کنم😍سر بزنم به قیمه ای که برای بچه هایمان پخته ام ..🍲بعد تو از نوه ی آخرمان بگویی.بگویی این فسقلی عجیب شبیه تو شده..من برایت چای بریزم.☕بچه هایمان بیایند.مدام بگویم :قند نخور آقا.چایی داغ نخور .. بذار سرد شه..تو لبخند بزنی☺من مثل چهل سال پیش شوم و جلوی بچه هایمان سرم را روی شانه ات بگذارم ..💑نوه هایمان را بغل کنیم .👶دخترهایمان سالاد درست کنند و غذا بیاورند ..پسرها سفره بیاورند و بشقاب بچینند..پسر اولمان بگوید :هیچی دستپخت تو نمی شه مامان..عروسمان خودش را برایش لوس کند و بگوید:پس دستپخت من چی ؟!پسرمان نازش را بکشد😍ما از حال خوششان ذوق کنیم ...زیر گوشت بگویم : مرد زندگی بودن را از خودت یاد گرفته.❤باز هم نگاه های مهربانت.👀و باز هم درد زانوهایم یادم برود ...بچه ها بروند خانه هایشان ..ومن از خوشحالی ده بار بمیرم که چهل سال است تو را دارم❤

مامان ها تو روخدا اگه بچه هاتون مشکل گفتاری و رفتاری دارن سریعتر درستش کنید.

امیر علی من پنج و نیم سالش بود ولی هنوز خوب حرف نمیزد😔😔 فک میکردم خودش خوب میشه. یکی از مامان ها خدا خیرش بده تو اینستا تا آخر عمر دعاش میکنم پیج اقای خلیلی و خانه رشد رو برام فرستاد.

الان دارم باهاشون درمان آنلاین میگیرم. امیر علی خیلی پیشرفت کرده🥹🥹 فقط کاش زودتر آشنا میشدم. خیلی نگرانم مدرسه نرسه. 

یه تیم تخصصی از گفتار و کار درمان و روانشناس دارن، هر مشکلی تو رشد بچه هاتون داشتین بهشون دایرکت بدید. 


اونجا با اینجا فرق داره ، احساسات اگاهی فرق داره ، دلتنگی از نوع اینجا نیست مخصوصا اگه طرف بهشتی باش ...

چقدر خوب و صریح توضیح دادین شما

میشه منبع مطالعاتتون رو بگید ماهم استفاده کنیم🙏

چهل سال بعدجلوی آینه موهایم را شانه کنم..👵روسری آبی ام را بپوشم وآرام آرام بروم توی آشپزخانه..نگاهت کنم و بگویم :دیدی گفتم میان ..لبخند بزنی☺بگویی : چقدر قشنگ شدی😍یاد وقت هایی بیفتم که جوان بودم.👩ناراحت شوم که پیر شده ام 👵..زشت شده ام ..و تو باز بگویی با موهای سفید بیشتر دوستت دارم👵و من مثل هفده  سالگی هایم ذوق کنم😍سر بزنم به قیمه ای که برای بچه هایمان پخته ام ..🍲بعد تو از نوه ی آخرمان بگویی.بگویی این فسقلی عجیب شبیه تو شده..من برایت چای بریزم.☕بچه هایمان بیایند.مدام بگویم :قند نخور آقا.چایی داغ نخور .. بذار سرد شه..تو لبخند بزنی☺من مثل چهل سال پیش شوم و جلوی بچه هایمان سرم را روی شانه ات بگذارم ..💑نوه هایمان را بغل کنیم .👶دخترهایمان سالاد درست کنند و غذا بیاورند ..پسرها سفره بیاورند و بشقاب بچینند..پسر اولمان بگوید :هیچی دستپخت تو نمی شه مامان..عروسمان خودش را برایش لوس کند و بگوید:پس دستپخت من چی ؟!پسرمان نازش را بکشد😍ما از حال خوششان ذوق کنیم ...زیر گوشت بگویم : مرد زندگی بودن را از خودت یاد گرفته.❤باز هم نگاه های مهربانت.👀و باز هم درد زانوهایم یادم برود ...بچه ها بروند خانه هایشان ..ومن از خوشحالی ده بار بمیرم که چهل سال است تو را دارم❤
چقدر خوب و صریح توضیح دادین شمامیشه منبع مطالعاتتون رو بگید ماهم استفاده کنیم🙏

لطف داری عزیزم ، پراکنده یه چیزایی خوندم مثل کرامات شهدا ، بعضی ادمای خاص مثل شیخ رجبعلی خیاط ، نخودکی ، حاج اقا دولابی

اما چیزی که خیلی وسیع و کامل بوده برنامه سمت خدا مبحث مرگ از اقای عالی هستش ، تو اپارات شصت و خورده قسمت از برنامه هست به شکل تصویری ، تو سایت سمت خدا هم متن و صوت باید باشه 

یه زمینی بوسردنه علف داشت ن اب کلی صندلی بودک هرکی رویه صندلی نشسته بودبالباسهای کهنه قدیمی پوسیده ب ...

چه جالب 

من همیشه از اون دنیا میترسم 😔😞

           وزن اولیه ۶۵   وزن فعلی ۶۰.  وزن هدف ۵۸
اونجا با اینجا فرق داره ، احساسات اگاهی فرق داره ، دلتنگی از نوع اینجا نیست مخصوصا اگه طرف بهشتی باش ...

اونایی که جهنمی همیشگی هستن فک کنم شمر یزیدو ایناس نه آدم ساده...

ولی خب باز مرگ ی چیز خیلی ترسناکه 💔

یه صلوات بفرس
لطف داری عزیزم ، پراکنده یه چیزایی خوندم مثل کرامات شهدا ، بعضی ادمای خاص مثل شیخ رجبعلی خیاط ، نخود ...

ممنونم🙏🙏🙏 زنده باشین

چهل سال بعدجلوی آینه موهایم را شانه کنم..👵روسری آبی ام را بپوشم وآرام آرام بروم توی آشپزخانه..نگاهت کنم و بگویم :دیدی گفتم میان ..لبخند بزنی☺بگویی : چقدر قشنگ شدی😍یاد وقت هایی بیفتم که جوان بودم.👩ناراحت شوم که پیر شده ام 👵..زشت شده ام ..و تو باز بگویی با موهای سفید بیشتر دوستت دارم👵و من مثل هفده  سالگی هایم ذوق کنم😍سر بزنم به قیمه ای که برای بچه هایمان پخته ام ..🍲بعد تو از نوه ی آخرمان بگویی.بگویی این فسقلی عجیب شبیه تو شده..من برایت چای بریزم.☕بچه هایمان بیایند.مدام بگویم :قند نخور آقا.چایی داغ نخور .. بذار سرد شه..تو لبخند بزنی☺من مثل چهل سال پیش شوم و جلوی بچه هایمان سرم را روی شانه ات بگذارم ..💑نوه هایمان را بغل کنیم .👶دخترهایمان سالاد درست کنند و غذا بیاورند ..پسرها سفره بیاورند و بشقاب بچینند..پسر اولمان بگوید :هیچی دستپخت تو نمی شه مامان..عروسمان خودش را برایش لوس کند و بگوید:پس دستپخت من چی ؟!پسرمان نازش را بکشد😍ما از حال خوششان ذوق کنیم ...زیر گوشت بگویم : مرد زندگی بودن را از خودت یاد گرفته.❤باز هم نگاه های مهربانت.👀و باز هم درد زانوهایم یادم برود ...بچه ها بروند خانه هایشان ..ومن از خوشحالی ده بار بمیرم که چهل سال است تو را دارم❤

من به خاطر تصادف و حشتناکی که تو سن ۲۰ سالگی داشتم و چند ثانیه ای که فک کردم مردم ولی باز برگشتم خیلی در مورد مرگ فک کردم و تحقیق کردم ولی به نتیجه قطعی نرسیدم فقط کسایی که تجربه نزدیکشو داشتن تونل نور رو دیدن و کسایی که هم که تجربه کما و برگشت رو داشتن از ارواح گذشتگان گفتن که تو زندگی واقعی ندیده بودنشون 

خدایا از گناهانم همچون آرزوهایم بگذر 
مرسی عزیزم جواب دادی

خواهش میکنم عزیزم امیدوارم مفید بوده باشه

چهل سال بعدجلوی آینه موهایم را شانه کنم..👵روسری آبی ام را بپوشم وآرام آرام بروم توی آشپزخانه..نگاهت کنم و بگویم :دیدی گفتم میان ..لبخند بزنی☺بگویی : چقدر قشنگ شدی😍یاد وقت هایی بیفتم که جوان بودم.👩ناراحت شوم که پیر شده ام 👵..زشت شده ام ..و تو باز بگویی با موهای سفید بیشتر دوستت دارم👵و من مثل هفده  سالگی هایم ذوق کنم😍سر بزنم به قیمه ای که برای بچه هایمان پخته ام ..🍲بعد تو از نوه ی آخرمان بگویی.بگویی این فسقلی عجیب شبیه تو شده..من برایت چای بریزم.☕بچه هایمان بیایند.مدام بگویم :قند نخور آقا.چایی داغ نخور .. بذار سرد شه..تو لبخند بزنی☺من مثل چهل سال پیش شوم و جلوی بچه هایمان سرم را روی شانه ات بگذارم ..💑نوه هایمان را بغل کنیم .👶دخترهایمان سالاد درست کنند و غذا بیاورند ..پسرها سفره بیاورند و بشقاب بچینند..پسر اولمان بگوید :هیچی دستپخت تو نمی شه مامان..عروسمان خودش را برایش لوس کند و بگوید:پس دستپخت من چی ؟!پسرمان نازش را بکشد😍ما از حال خوششان ذوق کنیم ...زیر گوشت بگویم : مرد زندگی بودن را از خودت یاد گرفته.❤باز هم نگاه های مهربانت.👀و باز هم درد زانوهایم یادم برود ...بچه ها بروند خانه هایشان ..ومن از خوشحالی ده بار بمیرم که چهل سال است تو را دارم❤
2810
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز