من اومدم شمال خونشون بعد دیروز با مادر شوهرم رفتیم خونه یکی از فامیلاشون چند نفر منو اونجا دیدن هی به مادرشوهرم میگفتن عروست چقد خوش برخورده چقد خانومه
بعد که اومدیم خونه پدر شوهرم گفت عروسمو اسپند کن فامیلامون حسودن چشمش میزنن
مادرشوهرمم داشت شام درست میکرد یادش رفت
بعد من بلند شدم چای بیارم اشپزخونشون پله داره پایین رفتنی پام پیچ خورد افتادم کوفته شد پام
بعد که ما رفتیم بخوابیم الان مادرشوهرم میگه شما رفتید بابا منو دعوا کرده چرا عروسمو اسپند نکردی زمین خورده اون دست ما امانته😁😂
مدیونید اگه یه کامنت برگرفته از کتاب فیل ها پرواز میکنند ندارید🌝