من باشم نمیرم سرکار فرشته های کوچولو چ گناهی دارن.
دخترم و دوستش باهم میرن مهد.
من خانه دارم و مادر اون معلم.
بیچاره پر پر میزنه بیاد خونمون موقع اومدن غذای گرم بخوره.
موهاشو یاد دادن خودش الکی میبنده چون مادرش قبل اون میره روستای اطراف معلمه.
مادرش خیلیم خودشو میگیره ک جایگاه اجتماعی دارم و پول و ... در حالی ک بچش اصلا راحت نیست.
ب نظر من نرو سرکار . گناه داره بچت