2777
2789

خیلی بی اعصاب شده برا من تنها اینطوری ب خدا با بچه ها رفتارش خوبه با دوستاش اوکی فقط من ک زنگ‌میزنم من ک توخونه حرف میزنم عصبی میشه میدونم چندوقت مشکل مالی داره ولی حتی حرف هم نمیزنه بفهمم چ مرگش 

ی سره دنبال بهونه برا دعوا برا غر زدن من سکوت میکنم وقای ناراحت اون هر حرفی ک دلم و بشکنه عمدا میگه ک اذیت بشم 

همش میگم ا‌ن همه کاری کرده من جدا بشم میبینه ادمی نیستم طلاق بگیرم باخودش میگ میمونه دیگ بکشمش هم تحمل میکنع 

بخدا ازش بپرسی نمیدونهذچرا داره بهم غر میزنه ولی فقط هی میگ‌تو بدی تو‌مقصری تو‌بلد نیستی تو‌ارامش نمیدی بهم 

همش‌میگ لعنت ب زنی ک بلد نیست زندگی و اروم کنه همش رو‌اعصاب میره درحالی ک من کلا سکوت بودم خرفی نزدم ک باعث‌ناراحتی بشه

بخدا نمیفهمم همش میگم مگ‌چیکار میکنم 

مغزم داره منفجر میشه خسته شدم چرا اوکی نمیشه هیچوقت انقدر تلخی نچشیده بودم همش میگم‌نکنه زندگیم‌رسیده ب نه نهش داره صبر اخرمم محک‌میزنه و دیگ جدا بشی

مهرو‌محبت بینمون خیلی زیاد بود احترام بینمون ولی ب یکباره تموم شده انگار هیچی دیگه نیست ن بغلی ن محبتی هیچی دوتا غریبه شدیم تو خونه ک اگ‌دهن یکیمون باز بشه ی کلمه بگیم بحث میشه فقط دوست داره هرچی میگه حرفایی باشه ک میدونه روش حساسم و‌دلم میشکنه😭

انری منفی خونم خیلی زیاد شده

پدر پشتم‌شکست از رفتن تو 🥀پدر شادی تموم شد توغم تو🥀پدر اون‌همه حرفات کجا رفت🥀همه رفتن بعداز رفتن تو‌🥀پدر تنها شدم‌تنهایی سخته😭😭بابای نازم‌بابای قشنگمدلم‌برات تنگ شده خیلیییی دلم‌برات تنگه لعنت به روزی که رفتی لعنت به لحظه ای که برااخرین بار پاهات و‌بوسیدم لعنت به لحظه ای ک‌ نشستم تا روی صورت ماهت خاک‌ریختن لعنت به همه لحظه هایی که تو‌نیستی اخ که پشتم شکست بعد تو همه خوشیمون باخودت بردی🖤🖤🖤

اره ماه پیش مامانم اومد خونمون دو هفته موند شوهر من آدم مهمون نوازی ولی دایم گیر میداد به من هی دعوامون میشد منم نمی‌فهمیدم چشه ازینورم مطمین بودم از موندن مامانم اصلا ناراحت نیست تا یه روز یه دفعه یه جرقه تو ذهنم اومد که شاید چون مهمون دارم خیلی بهش محبت نمیکنم اینجوری شده از فرداش دوباره مثل قبل اومدن مامانم بهش محبت کردم دیدم اوکی شد

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

وقتی باباش سرطان داشت من راننده مامانش شده بودم کل خریداشون با من بود ولی همش همین مدلی شوهرم دعوام می‌کرد

البته هم منو و هم بچی طفلیمو الان که حال باباش خوب شده بعضی از رفتاراش رو میگم خودش باور نمی کنه یا بچم اصلن طرفش نمیره و هنوزم شدیدا ازش می ترسه 

چقدر وحشتناک بود انگاری من مقصر مریضی باباش بودم یعنی توهینی نبود که بهم نکنه 

اون روزا فقط به خاطر بچم موندم 

انگار منیدقیقا انگار من اینا رو نوشتممن که دیگه حالت خنثی شدم هیچی برام مهم نیست انگیزه صفر من که به ...

دقیقا بخدا مندهمش ب همه امید ب زندگی میدادم پراز انرژی مثبت بودم ولی اللن ی حس بدی دارم 

دیشب دوساعت رو‌تخت من سکوت کامل بودم‌اون هرخرفی از دهنش دراومد بهم گفت صب بیدار شده میگه سلام خواستم‌جواب ندم‌ ازش دلخور بودم بخدا دیدم‌اگ‌جثاب ندم باز دوساعت میخواد غر بزنه ادامه بده گفتم سلام صب بخیر فقط بخاطر اینکه دوباره چیزی نگه گفتم ب درک‌جواب دادما ولی سرشفره دوباره ی کوضوع بهونه کرد ی ساعت غر زد من جوابش دادم رفته بره بیرون میگم خرید کن دوباره شروع‌کرد غرزدن تا وقتی ک‌رفت و‌اومد غر زد

بخدا وقتی دیگ رفت ک‌بره سرکار درو‌بست فقط اشکام میومد گفتم‌خدایاشکرت ک‌رفت

پدر پشتم‌شکست از رفتن تو 🥀پدر شادی تموم شد توغم تو🥀پدر اون‌همه حرفات کجا رفت🥀همه رفتن بعداز رفتن تو‌🥀پدر تنها شدم‌تنهایی سخته😭😭بابای نازم‌بابای قشنگمدلم‌برات تنگ شده خیلیییی دلم‌برات تنگه لعنت به روزی که رفتی لعنت به لحظه ای که برااخرین بار پاهات و‌بوسیدم لعنت به لحظه ای ک‌ نشستم تا روی صورت ماهت خاک‌ریختن لعنت به همه لحظه هایی که تو‌نیستی اخ که پشتم شکست بعد تو همه خوشیمون باخودت بردی🖤🖤🖤

من یه دوره چند ماهه اینطوری شده بود شوهرم

هنوزم نمیدونم دلیلش چی بود اون رفتار هاش

فقط دندونام رو اون مدت قراربود لمینیت کنم تراشیده بودم واقعا از چهره افتاده بودم اصلا شروع به صحبت میکردم پاچه میگرفت

خیلی به خدا زجر کشیدم اون مدت

خیلی توسل کردم به خدا خودش کمک کرد دوباره برگشت به حالت اول

سوره یس بخون و اسپند دود کن

چهار طرف خونتون هم سرکه بریز برای دفع سحر و شیاطین از خونتون

اگه راضی میشه برید مشاوره

دقیقا بخدا مندهمش ب همه امید ب زندگی میدادم پراز انرژی مثبت بودم ولی اللن ی حس بدی دارم دیشب دوساعت ...

میفهمم چی میگی

منم اون موقع ها شیفت شبش چقدر گریه می کردم و عذاب می کشیدم الان کاری کرده که اینقدر راحتم وقتی نیست

خودمم دوست ندارم اینجوری باشم مقصر اونه با رفتاراش 

شوهر من اگر شروع کرد به تخریب کاری میکنه که اگر از خدا نمی ترسیدم خودمو راحت می کردم از این مردگی

وقتی باباش سرطان داشت من راننده مامانش شده بودم کل خریداشون با من بود ولی همش همین مدلی شوهرم دعوام ...

منم الان بقران فقط برا بچه هام موندم 

قبلا اصلا دوست نداشتم جدا بشم قسم خوردم با بدترینهای زندگی‌بسازم‌ک غم ب دل بابام‌نشینه چون‌همه مخالف ازدواجمون‌ بودن بابام‌حمایتم‌کر‌د نخواستم‌هیچوقتتتت پلش بشکنم ب خدا جوری وانمود کردم ک‌شاید همه بگن خوشبحالت عجب شوهری داری از وقتی بابام‌ فوت کرده نمیتونم از اشتباهاش بگذرم الان همش‌میگم‌خدایا من ادم صبوری نیستم میدونم بد دات میدونم نمیذاره دیگ‌بچه هام و‌ببینم نمیتونم 😭😭

پدر پشتم‌شکست از رفتن تو 🥀پدر شادی تموم شد توغم تو🥀پدر اون‌همه حرفات کجا رفت🥀همه رفتن بعداز رفتن تو‌🥀پدر تنها شدم‌تنهایی سخته😭😭بابای نازم‌بابای قشنگمدلم‌برات تنگ شده خیلیییی دلم‌برات تنگه لعنت به روزی که رفتی لعنت به لحظه ای که برااخرین بار پاهات و‌بوسیدم لعنت به لحظه ای ک‌ نشستم تا روی صورت ماهت خاک‌ریختن لعنت به همه لحظه هایی که تو‌نیستی اخ که پشتم شکست بعد تو همه خوشیمون باخودت بردی🖤🖤🖤
من یه دوره چند ماهه اینطوری شده بود شوهرمهنوزم نمیدونم دلیلش چی بود اون رفتار هاشفقط دندونام رو اون ...

عزیزم

درباره سرکه توضیح میدین لطفا

ببخشید من شوهرم مشاور نمیاد 

سر موضوع تقسیم ارث از پدرش ناراحته ما رو عاصی کرده رابطه ما رو هم قطع کرد بعد ۱۵ سال عزت و احترام 

اره ماه پیش مامانم اومد خونمون دو هفته موند شوهر من آدم مهمون نوازی ولی دایم گیر میداد به من هی دعوا ...

من از محبت زیادی ازم‌دور شده 

زیاد بهش محبت کردم زیاد بهم بدی کرده 

همش باخودش فکر‌میمنه تاابد میمونم دیگ 

ادمیم ک همه چی تحمل میکنم پس راحت میتونه هرچی دق دلی از هرجا داره سر من خالی کنه

پدر پشتم‌شکست از رفتن تو 🥀پدر شادی تموم شد توغم تو🥀پدر اون‌همه حرفات کجا رفت🥀همه رفتن بعداز رفتن تو‌🥀پدر تنها شدم‌تنهایی سخته😭😭بابای نازم‌بابای قشنگمدلم‌برات تنگ شده خیلیییی دلم‌برات تنگه لعنت به روزی که رفتی لعنت به لحظه ای که برااخرین بار پاهات و‌بوسیدم لعنت به لحظه ای ک‌ نشستم تا روی صورت ماهت خاک‌ریختن لعنت به همه لحظه هایی که تو‌نیستی اخ که پشتم شکست بعد تو همه خوشیمون باخودت بردی🖤🖤🖤
منم الان بقران فقط برا بچه هام موندم قبلا اصلا دوست نداشتم جدا بشم قسم خوردم با بدترینهای زندگی‌بساز ...

عزیزم صبور باش 

ان شاءالله خوب میشه 

فقط دعای و ان یکاد و آیت الکرسی و چهار قل رو دائم بخون‌ و اگه می تونی پول داری صدقه زیاد بده 

بعضی وقتا زندگی به‌چشم هم میاد

من از محبت زیادی ازم‌دور شده زیاد بهش محبت کردم زیاد بهم بدی کرده همش باخودش فکر‌میمنه تاابد میمونم ...

پس باید روشت عوض کنی عزیزم هر مردی یه قلقی داره اون قلب پیدا کن احتمالا شوهر تو بی محلی روش جواب بده شوهر من به شدت محبتی یکم محبتم کم سه دیگه همه جوره میخواد منو بچزونه

عزیزمدرباره سرکه توضیح میدین لطفاببخشید من شوهرم مشاور نمیاد سر موضوع تقسیم ارث از پدرش ناراحته ما ر ...

خیلی به مقدار کم مثلا نصف قاشق سرکه رو تو گوشه های خونتون بریز

مثلا نقشه خونتونو تصور کن مستطیلیه شما گوشه های این مستطیل نقشه خونتون رو سرکه بریز

و درب ورودی خونتون هم بریز

خیلی خوبه


ممکنه این رفتار هاش بخاطر این مشکل تقسیم ارث باشه

آدم ها یه مدلی دارن وقتی حریف یه نفر دیگه نمیشن میان زورشون رو سر کسی که تسلط دارن خالی میکنن

شما رو عزت نفست هم کار کن لازم نیست حتما شوهرت رو ببری مشاوره

دقیقا مثل من دچار خلل تو عزت نفس شدین از بس شمارو کوچیک کرده و احساس بی ارزشی کردین شما عزت نفس خودت رو تقویت کن جوری هم رفتار کن که به خودش اجازه نده این حرف ها بزنه 

2810
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز