خلاصه همسرم چون میدونه عمو پسره ادم سن بالا و محترمیه خواست بره اونجا دخترم نذاشتش گفت این ممکنه دعپا کنه تورو زد چیکار کنیم
انقدر دادو بیداد کرد تا زن عموش در رو باز کرد اومد التماسش کنه که اروم باشه پسره زد تو همون حیاط زن عموش رو پرت کرد
دیگه یهو دیدیم چندتا پسر رفتن داخل که بکشوننش بیرون اروم بشه