خیلی سرزده و یهویی دختره دوست مادرم اومد خونه
یه چند دقیقه بعدش داییم اینا اومدن و خب دختره مث اینکه راحت نبود گفت بریم تو اتاقت😐
منتظر جواب هم نموند دید داییم اینا دارن میان داخل رفت سمت اتاقم
حالا اتاق من😐
بشقاب خالی و قاشق چنگال تو کمد لباسیم😐
کف اتاقم پتو و پشتی و اتو و انواع قرص و با تزئین پفیلا و خورده کاغذ
آب شدم... خیلی خیلی خجالت کشیدم
من از یه زمانی به بعد خیلی دل مرده شدم
دیگه به نظم اتاقم اهمیت زیادی نمیدم...
ماهی یه بار مرتبش کنم که اونم نهایت ۱ هفته منظم بمونه
اصلا دست و دلم به کار نمیره تو این خونه ی قدیمی
کلی نقص داره
از در و دیوارگرفته تا کمد و اساس قدیمییم
هزینه نو کردنشونو ندارم...
بعدم ارزشی نداره
خونمون حداقل ۲۰ سال ساخته
دلم ب هیچی خوش نیست...
هیچی..