منو شوهرم باهم آشنا شدیم ازدواج کردیم
ولی بعدش متوجه شدم اصلا درست نشناختمش
ما اصلا باهم تفاهم نداریم و مم نمتونم حتی الکی تاییدش کنم
کلا احساس میکنم کاراش حرفاش اصلا پسندم نیس
مثلا بگم چ مدلیه میدونه ی سری کارا ی سری حرفا حرفمو در میاره بیشتر انجام میده
شوخیای مسخره میکنه
بلد نیس چید کجا بگه چید نجا نگه
ولی در نهایت بلده اعتماد بنفس منو از مم بگیره
همش بهم بگه چرا اینجوری
چرا شبیه گیرایی تو مریضی برو دکتر
ی طوری که انگار من ضعف دارم
حال دلم کنارش خوی نیس ب طلاق فکر میکنم ولی ی بچه دارم واقعا میترسم از بعل طلاق امروزیها
من خیلی نو دوران مجردی برو بیایی داشتمو ابهتی داشتم آخرسر رفتم با یکی ازدواج کردم سبک با عقل ناقص