حدودا ۲۳ سالم بود
یه پسره منو می خواست ، من پروسه رفتن به دانشگاهم یه کم طولانی شد مثلا اینجوری بود که ۲۹ سالگی درسم تموم می کردم ولی جاش رشته ام آینده دار بود
پسره به زور اومد تو زندگیم دو سه سال التماسم می کرد
بعدم گفت قصدش ازدواجه
کار اینا ندارم ولی یه حرفی زد دلم شکست
گفته بود تو تا کی درست تموم شه بچه بیاری
سنت میره بالا نمی تونی بچه بیاری
واقعا دخترا به این حرف حساسن نمی دونم درک می کنید یا نه چون من حتی سی و پنج سالگی هم می تونستم بچه بیارم ولی بیشعور اینجوری گفته بود
یا من کل زندگیم گذاشتم به این رشته برسم دو سال زبان خوندم، آیلتس خوندم ، فرانسوی رفتم ، کلاس کنکورهای خارج کشور رفتم ، کل درس های دبیرستان رو به زبان انگلیسی خوندم ولی هی یادم می نداخت که توی زندگی عقبی و انگلیسی و فرانسوی حرف زدن مهم نیست درصورتی با همون تدریس می تونستم کلی پول دربیارم
هی جوری وانمود می کرد انگار از کل زندگی عقب موندم و می گفت کسی که لیسانس هم داره می دونه بره کلاس یاد بگیره حرف بزنه تو هنوز دانشگاه نرفتی عقبی و .....
منم می دونم کسی که لیسانس داره می تونه ، نگفتم کار مهمیه ولی ایشون هی یادآوری می کرد و الان که عاقل شدم می فهمیدم یه نوع سرکوفت بوده حرفاش
الانم یه زن گرفته که از نظر موقعیتی از من عقب تره از لحاظ زیبایی اندام ظاهر و حتی اخلاق چون همیشه دعوا دارن
واقعا دلم خنک شد چون خیلی سرکوفت می زد
خودشم اینقدر ادعاش میشد هی می گفت عقبی یا ماشین بابات فلانه چرا ماشین نمی خرید
ولی همون آدم خیلی از پولاش رو از دست داد و هنوز شغل درست و حسابی نداره و منی که از اون عقب تر بودم به اصطلاح خودش الان زندگیم از اون جلو تره
خدا یهو زد به کمرش
زنشم سنش اونقدری ادعاش میشد کم نیست
شاید کار خدا بچه هم بهش نده ولی منی که مسخره ام می کرد بچه دار شم در آینده
اینو گفتم دخترایی بهشون توهین شده فک نکنید خدا جوابشون نمیده
یه جوری تو زندگیشون می مونن که به غلط کردن میوفتن
یا فکر نکنید بعد شما چه دخترایی قراره بیان
خدا یکی می فرسته که لایقش باشن