سرماخوردم تو اتاقمم حوصله ندارم برم بیرون😐
اینا هم مثل اینکه اومدن شامم بمونن
الانم صداش میومد داشت با هیجان تعریف میکرد اره دیگه تارا وقتی دو سه ماهش بود خیلی عربده میزد(فرض کن نگفت گریه میگفت عربده) و میخواستم ار پنجره پرتش کنم پایین ، باباش و داداشش نزاشتن😐💔💔💔
قبل اینم داشت میگفت اره الان سرماخورده نمیره دکتر از بچگی هم همین بود باید بزور میبردیم دکتر داروهم که نمیخورد و فلان😐💔💔💔
اخرشم میگه پدرمو دراورد اینقد اذیتم کرد
هعی💔ای لاویو مام💔🚶♀️