● برگشت گفت جونمم براش پیشکش میکنم ●
یه آقایی رفته بوده مطب دکتر روانشناس میگفت
که تقریبا سی و پنج ساله خانمش هم سی و دوساله هستن و ده سالی هم هست که ازدواج کردن و این اقاعه رقبتی به بارداری و بچه داری نداره چون سالهای پیش از ازدواج با خانمش عاشق و شیفته دخترخاله اش که هفت سالی از این اقاعه کوچکتره میشه نمیتونه پیشنهاد خواستگاری و ازدواج بده و میره با دختر خانمی غریبه اشناییت برای ازدواج پیدا میکنه فقط صرف از یاد بردن اون دخترخاله اش و وابستگی و دلبستگی به عنوان چسب زخم و پادزهر به خانمش مجبور به خواستگاری و ازدواج میشه ولی نمیتونه عشق به دخترخاله اش رو کنترل کنه و همیشه توی ده سال زندگی زناشویی مخفیانه و یواشکی برای این دخترخاله اش کادو و هدیه و کلی وسیله و لوازم میخریده و برای خانمش هیچی نمیخریده و خانمش اینارو نمیدونه و با اینکه صد در صد تو زندگی زناشویی اش زنش همه خواسته هاش رو برطرف میکرده و اما اینجوری از زنش تقدیر و تشکر و قدردانی میکرده تو اینهمه سال زندگی مشتررک ...