2777
2789
عنوان

آقایِ ابر🌱

60 بازدید | 0 پست

همه چیزش یجور دیگه بود، صبح ها خیلی زود بلند میشد میرفت تو حیاط و دستاش رو پشت کمرش گره می‌کرد و راه می‌رفت، یه تنهایی‌ای داشت که شبیه سنش نبود، یهو به نظرم خیلی سن و سال‌دار می‌شد، یه‌ذره بعدش می‌شد عین بچه ها، منم خوشم می‌اومد، حواسش به همه چی بود، به همه، من. یجوری دلبری می‌کرد که هیچکس نمی‌کرد. می‌گفت: تو مجله خارجیا آدما رو تخت صبحونه می‌خورن، دیدی؟ نمی‌گفت بیا رو تخت صبحونه بخوریم، یجوری همه الکیا رو واقعی می‌کرد که اصلا نمی‌فهمیدی… یهو می‌دیدی شده عادت ...



•صابر ابر


موهام فِرِ بُلَند، اونقدر گُلَم کَسی دلش نمیخواد بره هُلَند. 
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز