با عمم اینا سه ساله سر ی موضوع قطع ارتباطیم

اره دقیقا من از کی منتظر بودم دعوتمون کنن خیلی دلم میخاست بزم 

چون دشمن زیاد دوس داشتم یهو وارد تالار شم و همرو ضایع کنم 

ولی دعوت نکردن 

از نظر منم رفتن ب این جا یجور خودمونو خار کردنه

من از کی منتظر بودم دعوتمون کنن خیلی دلم میخاست بزم 

چون دشمن زیاد دوس داشتم یهو وارد تالار شم و همرو ضایع کنم 

ولی دعوت نکردن 

از نظر من رفتن ب این جا یجور خودمونو خار کردنه

من از کی منتظر بودم دعوتمون کنن خیلی دلم میخاست بزم 

چون دشمن زیاد دوس داشتم یهو وارد تالار شم و همرو ضایع کنم 

ولی دعوت نکردن 

از نظر من رفتن ب این جا یجور خودمونو خار کردنه

من از کی منتظر بودم دعوتمون کنن خیلی دلم میخاست بزم 

چون دشمن زیاد دوس داشتم یهو وارد تالار شم و همرو ضایع کنم 

ولی دعوت نکردن 

از نظر منم رفتن ب این جا یجور خودمونو خار کردنه

نگا عزیزم بابام داداش بزرگس ینی دایی بزرگ خونواده 

اگ ارزش داشتیم حداقل دیشب زنگ میزد بهمون گریشو میکرد 

اللن ک عروسی شروع شده😑😑😑

اره دقیقا من از کی منتظر بودم دعوتمون کنن خیلی دلم میخاست بزم 

چون دشمن زیاد دوس داشتم یهو وارد تالار شم و همرو ضایع کنم 

ولی دعوت نکردن 

از نظر منم رفتن ب این جا یجور خودمونو خار کردنه

اگ دعوت میکرد دلمون میخاست بریم و خیلیارو ضایه کنیم

روی خیلیارو کم میکردیم 

چون همه از نرفتن ما خشحالن 

ولی خب دعوت نکردن دیگ حتی دیشب منتظر بودم میگفنم خدایا عمم زنگ بزنه اسرار کنه ب بابام 

ولی نزددد

تازه الان ک عروسی شروع شده دقیق ی ساعت قبلش ب بابام زنگ زده 

این خودش بی احترامیه 

تازه بابام دایی بزرگس اگ احترام حالشون بود ی دعوت میفرستادن

چ بدونم حتما دلشون سوخته

ن دیگ بابام نمیره اگ دعوت میگردن میرفتیم 

الان من بغضی شدم 

بعضیا چقدر نامردم من دختر عمم خیلی رفیق بودیم سر ی موضوع بحث شد و رابطه تموم شد

اما اگ ی ذره وجدان داشت میومد دعوت میکرد حداقل ی پیام میداد بهم میگف هرچی شده گذشته روز عروسیم تنهام نزار 

بخدا منتظر ی حرکت بودم فقط خیلی دوس داشتم برم و الان دارم‌گریه میکنم💔

حتی الان ب تلگرام دختر عمم پیام دادم تبریک گفتم 

نمیدونم این کارا ب خاطر دل مهربونمه یا از احمق بودنمه

دورت بگردم من♥️