به برادرشوهرم گفتم تو جاده بود خوب متوجه نشده بود
پدرشوهرم رو فرستاد
اونم کلی همسرم رو دعوا کرد و منو به صبر دعوت کرد
جلو پدرشوهرم همسرم کلی فحش و دری وری و چاقو کشید برام که آبرومو بردی
تازه بهم گفتن به کسی نگو
و جاری هم فرموده اند من شماره رو نداشتم او نزنگ زده
هرچند که میگن دعواش کردن و .
الان شوهرم یه هفته اس قهره و حرف نمیزنه
منم عادی به کارها میرسم روزی سه بار فراوون گریه میکنم
تازه امروز کمی بهتر شدم