«... و خبر بعدی اینست که من عاشقتم و خودت خوب میدانی دلم برایت یک ذره شده. شاید باور نکنی وقتی در تهران بودم خیال میکردم دلم برای احمد بیشتر از تو تنگ میشود ولی حالا میفهمم اینطور نیست. هوای خودت را خوب داشته باش. پروین جانم خودت را اصلاً خسته نکن. استراحت کن هر چقدر میتوانی. کاملاً بخودت برس. خیلی بخواب خیلی بخور که با تو خیلی کارها دارم [...] بدجوری بفکرتم. عاشقتم. [...] بخوابم که نمیآیی! ببین منچقدر پسر خوبی هستم که هر شب این همه راه را میکوبم و می آیم به خواب تو، آنوقت تو اصلاً نمیآیی... »
•نامه عباس کیارستمی به همسرش پروین