بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
تو تولد دوباره ی منی❤️ای شب از رؤیای تو رنگین شده/سینه از عطر توام سنگین شده❣️ای به روی چشم من گسترده خویش/شادیم بخشیده از اندوه بیش❣️همچو بارانی که شوید جسم خاک/هستیم زآلودگیها کرده پاک❣️ای تپشهای تن سوزان من/آتشی در مزرع مژگان من❣️ای ز گندمزارها سرشارتر/ای ز زرین شاخه ها پربارتر❣️ای در بگشوده بر خورشیدها/در هجوم ظلمت تردیدها❣️با توام دیگر ز دردی بیم نیست/هست اگر، جز درد خوشبختیم نیست❣️ای دل تنگ من و این بار نور؟/های هوی زندگی در قعر گور؟❣️ای دو چشمانت چمنزاران من/داغ چشمت خورده بر چشمان من❣️پیش از اینت گر که در خود داشتم/هرکسی را تو نمی انگاشتم❣️درد تاریکیست، درد خواستن/رفتن و بیهوده خود را کاستن❣️سر نهادن بر سیهدل سینهها/سینه آلودن به چرک کینهها❣️در نوازش، نیش ماران یافتن/زهر در لبخند یاران یافتن❣️زر نهادن در کف طرارها/گمشدن در پهنهٔ بازارها❣️آه، ای با جان من آمیخته/ای مرا از گور من انگیخته❣️چون ستاره، با دو بال زرنشان/آمده از دوردست آسمان❣️از تو، تنهائیم خاموشی گرفت/پیکرم بوی هم آغوشی گرفت❣️جوی خشک سینه ام را آب،تو/بستر رگهام را سیلاب، تو❣️در جهانی اینچنین سرد و سیاه/با قدمهایت قدمهایم براه❣️ای به زیر پوستم پنهان شده/همچو خون در پوستم جوشان شده❣️گیسویم رااز نوازش سوخته/گونههام از هرم خواهش سوخته❣️آه، ای بیگانه با پیراهنم/آشنای سبزهزاران تنم❣️آه، ای روشن طلوع بیغروب/آفتاب سرزمینهای جنوب❣️عشق دیگر نیست این، این خیرگیست/چلچراغی در سکوت و تیرگیست❣️عشق چون در سینهام بیدار شد/از طلب، پا تا سرم ایثار شد❣️این دگر من نیستم، من نیستم/حیف از آن عمری که با من زیستم❣️ای لبانم بوسهگاه بوسهات/خیره چشمانم براه بوسهات❣️ای تشنجهای لذت در تنم/ای خطوط پیکرت پیراهنم❣️آه، میخواهم که بشکافم ز هم/شادیم یکدم بیالاید به غم❣️آه،میخواهم که برخیزم ز جای/همچو ابری اشک ریزم هایهای❣️این دل تنگ من و این دود عود؟/در شبستان، زخمههای چنگ و رود؟❣️این فضای خالی و پروازها؟/این شب خاموش و این آوازها؟❣️ای نگاهت لایلائی سحر بار/گاهوار کودکان بیقرار❣️ای نفسهایت نسیم نیمخواب/شسته در خود، لرزههای اضطراب❣️خفته در لبخند فرداهای من/رفته تا اعماق دنیاهای من❣️ای مرا با شور شعر آمیخته/اینهمه آتش به شعرم ریخته❣️چون تب عشقم چنین افروختی/ لاجرم شعرم به آتش سوختی❤️
ممنوو که به تاپیکم جواب دادیدمیشه بپرسم چطور مدیر شدن؟ازمون استخدامی دادن؟برا مدیر شدن باید مثل معلم ...
خواهش میکنم.نمیدونم مراحلش را خیلی ساله قبلا سخت گیری نمیکردم مثل الان برای آموزش پرورش.ولی یکی دیگه از دوستام هم باهمین رشته چندسال پیش آزمون استخدامی امتحان داد آموزگاری قبول شد