امروز خیلی ناراحتم بودم گریه کردم دعوا
بچم خیلی گریه میکرد گفتم میخام بیرون رفتم اون نیومد
بعدش که اومد تو ماشین من بحث کردم گفتم طلاق میخام دوستت ندارم یهویی از دهنم پرید گفتم جون بچم قسم
خدا منو مرگ بده میدونه وقتی این قسم میخورم راست میگم
یک ماه دوست ندارم خسته شدم ازت فلان اونم هیچی نگفت. تا اخر ماشین. کارای که انجام داده رفتارای بد منظورمه بهش گفتم اون گف من گ ور خوردم غلط کردم فلان من گفتم منو ببر خونه میخام وسیله هامو جمع کنم جمع کردم گفتم فردا میرم خونه بابایم ولی من عاشقشم توی دهنم یهویی بیرون رفت میخاستم حساسشو ببینم الان چیکار کنم هم اون از کاراش پشمون بشه هم من کوچیک نشم ؟؟؟؟؟؟ هم یکم بیشتر قدرمو بدونه دیگه دوستم نداره ینی میگن مردها کینه ای سریع به دل میگیرن میترسم