دخترم کلاس اولیه و دوست داشت باباش اونو ببره مدرسه روز اول اما چون ماموریته و گوشیش اجبارا باید خاموش باشه دخترم ناراحت بود اما من بالاخره راضیش کردم خودم ببرمش مدرسه سر صف بودن که گوشیم زنگ خورد همسرم بود زنگ زده بود یهو بعد دو روز اجازه داده بودن که چند دقیقه گوشیشو روشن کنه بعد تصویری گرفت گفت گوشیو ببر بده دست پناه اونم سر صف بود به حدی ذوق کرد گفت بابایی تویی گفت آره قشنگم فکر کردی یادم میره کی میری مدرسه ببخش که پیشت نیستم قربونت برم دخترم تو تصویری همسرمو بوس کرد و گوشیو بغل کرد چشام اشکی شد چقدر رابطه پدر دختری خوبه گاهی اوقات بهشون حسودیم میشه حقیقتا 🥺❤️
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.