اول از همه بگم ببخشید تاپیک تکراریه چون الان 1 ماهه کلا رفته و ب هیچ جاش نیست و فالوراشم یکی زیاد شده و معلومه داره یه گوهایی میخوره..
نامزد=دوست پسر، چون توی عنوان ممنوعه نوشتم نامزد
و اینم بگم ک من نگفتم همه ی سبزه ها زشتن،بلکه من سبزه ای هستم ک اجزای صورتمم اونقد زیبا و ظریف نیست.
.
بچه ها واقعا دلم تیر میکشه از درد از یاد حرفاش
من 23 سالمه و اون 38 و مجرد جفتمون،فامیل دور بودیم و پارسال یه بار اومد خاستگاری و نه شنید و تلاشی نکرد دیگه...منم از بس خودکم بینی داشتم و محیط خونمون سمی بود که بهش دو دستی چسبیده بودم حتی با اینکه گفت دیگه احتمال به هم رسیدنمون صفره و بیا همینجوری با هم باشیم تا ازدواج کنیم با یکی دیگه...هر روز بهم استرس ازدواجشو میداد و دلم میلرزید ..خیلی بزدل و بچه ننه بود...روی فالوراش حساس بودم بهش میگفتم چرا دخترای 20 ساله ی فامیل دورتونو،فالو کردی و هی بهشون مشاوره میدی و ریپلی میکنی و میگف من آدم حسابی ام و اینا جای خواهرامن و رل دارن :// پیامای من رو به زور و سردی جواب میداد ولی میرف دنبال این 20 ساله ها ریپلای شون میکرد...اولا توی ابرا بودم انقد ک کادو و توجه و گریه و عشق..بعدش سرد شد و حتی جواب پیام ب زور میداد و اصلا نمیگف بیا ببینمت💔لابه لای حرفاش از چهره بقیه تعریف میکرد مثلا میگف معلمای الان خیلی داف شدن توی اینستا دیدم،یا مثلا میگف زن دماغ عملی ولی بی آرایش دوس دارم یا میگف فلانی که زنش خیلی خوشگل بود پس چرا زنشو ول کرد،یا مثلا وقتی میرفتیم بیرون یه دختر ساده ولی خوشگل که میدید بهش زل میزد...یه بارم توی رستوران دختر میزد جلویی رو با چشاش داشت میخورد💔من اگه سفید و توپر بودم و اجزای صورتم ظریف تر بود اشباع میشد و براش کافی بودم و چشاش نمیچرخد و حتی برام میجنگید،این آخرا هم هی ظریف و لاغر بودنمو ب روم میآورد و میگف من زنی دوس دارم که برجستگیاش بزرگ باشه(ما رابطه نداشتیم ولی از روی مانتو پیدا بود دیگه...)...خسته شدم خدایا هی حرفاش میاد جلوی چشمم و هر لحظه آماده تا خبر ازدواجشو بشنوم💔💔خدایا من براش میمردم ولی چرا لاقل یه کم زیبایی و سفیدی ندادی،چرا توی این سن شبیه عجوزه ها شدم...چرا از فکرم نمیره بیرون...طاقت غم جدید ندارم...کاش لاقل پوستم صاف و سفید بود که هی مجبور نشم آرایش کنم و هی بماسه و بدتر شه