من همیشه زیاد میرفتم خونه پدرشوهرم..چون کار شوهرم یجورایی با پدرشه و نزدیک هست خونه هامون...خلاصه یمدته به یه سری دلایل رفت و امدمو کمتر کردم
قبلا هر سری که پدرشوهرم خونه بود بلا استثنا ماهم باید میرفتیم اونجا و من کلی کوزت بازی درمیآورم و همیشه مادرشوهرم برام کار میتراشت...
این مدتی که کمتر میرم، کار هم میکنم اما سعی میکنم بشدت قبل نباشه چون هم بچه کوچیک دارم هم باردارم
خلاصه دیدم جاریم که خونش یه شهر دیگست میاد یکی دو هفته شهر ما اصلا پاشو هم نمیذاره خونه پدرشوهرم و جرات ندارن از گل نازکتر بگن بهش حتی یکبارم نمیگن بیا یا نوه مون رو بیار ببینیم...ولی من اگه دو سه روز نمیرفتم یه داستااااان برام درست میکردن
امروز هم بعد مدتها با مادرم رفتم خونه مادربزرگم، و عصر هم با یسری از خانومای فامیل قرار داشتیم بریم بیرون اگه ادم سابق بودم دیگه چون از صب تا عصر خونه مادربزرگم بودم ،عصز تا شب رو میرفتم خونه پدرشوهر به کوزت بازی تا مُهر تایید رو بگیرم اما به برنامه خودم رسیدم و رفتم با فامیلای خودم باز....عین جاریم
هرچند اگه این کارو جاری میکرد تحسینش هم میکردن اما مادرشوهرم یجوری با حرص و طلبکارانه گفت نمیمونی میخوای بری...مشخص بود چقدر زورش گرفته که من نمیخوام بمونم.....هفته گذشته خونشون بودم و امروزم در حد سرپایی و احوالپرسی دیدمشون....ولی فکر کنم پدرشوهرم فرداشب خونه باشه گفتم یه سز بزنم بهشون حالا از عصر تا شب و دیگه تا هفته اینده پامم نمیذارم چون جاریمم الان اومده شهرمون خونه پدرشه و حداقل دو تا سه هفته میمونه ولی مطمئنم تا شوهرش از سرکار نیاد پاشم نمیذاره خونه پدر شوهرم.. چرا فقط همه گیر دادناشون برا منه اخه؟!؟!؟! باید کم کم عادت کنن به این روش نمیخوام هفته ای یکبار بیشتر برم
قبلا اگه دو روز نمیرفتم یه خون ب پا میکردن که نوه مون رو نمیاری و فلان و نمیای و این حرفا ولی جرات ندارن ب جاریم همچین گیرایی بدن تازه برا نیومدنش هم هزار توجیح میارن😞😞💔💔