خواهرشوهرم ۱۸ سالشه عین سرررطان افتاده این وسط بین عروسا.پدرمونو دراورده.من ک فقط میگم خدا ازش نگذره.انشاالله ب حق دل شکستم یه خواهرشوهر عین خودش گیرش بیاد
ما عروسا جرات نداریم بریم خونه مادرشوهر شام و ناهار بمونیم
فقط اگر حمالی باشه.دکتر بردن پدرشوهر مادرشوهر باشه پسر و عروسارو میخوان.اما اگر یوقت ناعمد موقه شام یا ناهار برسی خونشون همین خانم عوضیه نفهم رک تو صورتت نگاه میکنه میگه مامان بگو برن خونشون غذا بخورن😨
بچه هم نیس.از تمام مسائل دنیا سر درمیاره.فقط دسته بگیر داره.همش میفته تو جونه داداشا ک پول بدید من خرج لیزر و عطر و لباس کنم.اما همین داداشای بدبخت جرات ندارن برن یه چایی خونه باباشون بخورن بخاطر این آدم بدذاته بددتربیت
جالبه فقط با عروسا لجه.داماداشون یسسسسره میرن خونشون شام و ناهار و این خانم لام تا کام چیزی نمیگه.
منم اینجا غریبم کسیو ندارم اما جرات ندارم برم خونشون دلم باز شه