داشتیم میرفتیم مراسم عقد
خونه مادر شوهر بودیم
من عقدم جاریم زودتر رفته بود بیرون شوهرشم شیفته نبود با ما میخاست بیاد
دختر خاله شوهرمه خیلیم صمیمی اند از این صمیمی رو مخا که احساس همه کاره بوذن میکنه
خلاصه زودتر رفت بیرون
نشسته بود جلو بغل شوهرم داشتن میگفتن میخندیدن
من واقعا حرصم گرفت
ماشبن بابان یکم عقب تر بود
از کنار ماشین رد شدم رفتم سمت ماشین بابام
شوهرم بوق زد وفت کجا خانون
گفتم بابا کارم داره سواذ شدم خرکت کردیم رفتیم
شوهرم بعد زنگ زد گفتم دیگه رفتم توهم بیا
کارم اشتباه بود؟