اوایل شهریور تولد من بود و تولد من و خواهرزاده همسرم در یک روز هست. من باخانواده همسرم رفت و آمد زیادی ندارم سالی دوبار خونه مادرش فقط میرم البته این شرط من بود برای ازدواج و خودش هم کاملا پذیرفت ولی هیچ محدودیتی برای رفت و آمد خودش با کل خانوادش هرگز ایجاد نکردم .
خب
میدونستم خواهرش مثل هرسال تولد میگیره و همسرم هم احتمال زیاد میره و فکر میکردم مثل همیشه خونه خودش تولد میگیره مادرش روز قبل مهمونی خواهرش زنگ زد که تولد من رو تبریک بگه من هم تولد نوه اش رو تبریک گفتم و تمام .ناگفته نماند که همسرم تمام تا شب آخر داشت خواهرش رو سرزنش میکرد که این اداها یعنی چی هرسال تولد و همه رو جمع کردن یعنی چی و....
بعداز اتمام تلفن من و مادرش ازم پرسید مادرم دعوتت نکرد منم گفتم نه خب دعوتم میکرد من نزدیک اربعین تولد برو نیستم . خلاصه صبح جمعه بود دیدم از خواب یهو پرید گفت وای دیر شد همه رفتن من موندم گفتم کجا دیر شد گفت تولد گفتم مگه ۱۰صبح کسی پذیرای مهمون هست گفت تولد کردان هست ! کردان باغ یکی از فامیلای شوهر خواهر همسرم هست. و دریک دقیقه لباس پوشید و رفت.
ناگفته نماند که تو خونه نه یه تکه نون بود نه پیاز بود اقلام ضروری هیچی نبود منم گوشم عفونت داشت و حسابی اون چندروز درد داشتم و دارو استفاده میکردم .
خیلی دلم گرفت انگار مادرش و خودش من رو به حساب نیاوردن مادرش باید یه تعارف به من میکرد حتی خودشم فهمید من هیچ دعوتی نشدم باز پاشد رفت حق من بود حداقل از یک روز جلوتر بدونم این تولد کجاهست
یعنی هیچکس نیست
چجوری قبل ازدواج شرط کردی دو بار بری دیدنشون؟
خب اونا هم برا همین دعوت نکردن
اگه میدونستن اهل مهمونیاشون رفتنی دعوت میکردن
البته بماند که هر سال تولد انچنانی گرفتن عقده ای بازیه
و شوهرتم باید بهت میگفت تولد کجاست از قبل
خب دعوت نکردنشون که احتمالا برمیگرده به اینکه میدونن شنا نمیری‌یا حتما‌قبلا دعوت کردن و نرفتی
وای رفتار همسرتون درست نبوده و حق داری ناراحت بشی
چرا چنین شرطی‌گذاشتی؟!
خب اختلاف فرهنگی داریم ولی از همسرم انتظار داشتم بهم بگه راستش رو
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز