امشب خونه مادرشوهرم بودیم باردارم ساعت ی ربع به ۱۲ گفتم پاشیم بریم به شوهرم چون رو مبل نشسته بودم پاهام اویزون بود ورم کرده بود درد میکرد اونجا با همه حرف میزد بعدش که من این حرفو زدم دیگه باهام حرف نمیزنه انگاری قهر کرده وقتی میریم خونه مادرش نمیدونم باید چیکار کنم من شش دنگ حواسم باید به کارام و رفتارام باشه وگرنه قهر میکنه وقتی هم که اعتراض میکنم میگه رفتار من نتیجه رفتارای خودته اخه من امشب چی گفتم حق ندارم بگم بریم!!!
سعی کن کمتر بری ک حرص بخوری بگو خودت تنها برو
فقط تو خونه مادرشوهرت اینجوری ناراحت میشه
چرا حق داری. لوسش کردی
ینی چی که سر این چیزاهم قهر میکنه؟
میگفتی الاغ نمیبینی پاهام ورمه
من باشم اصلا نمیرم خونه مادرش، رک هم میگم جایی پام رو نمیذارم که از استرس برخوردهای تو حالم بد بشه، بگو مگه چیکار میکنم که همش منتظر بهونه ای عین بچه قهر کنی و بی محل کنی داخل جمع، من باشم واقعا نمیرم و خونه خودم می مونم
بزار اونقدر قهر بمونه تا خسته شه
عادت کرده به قهر کردن
یه مدت اهمیت نده خودش یاد میگیره بالغانه رفتار کنه
شک نکن فقط اونجا اینطوریه.
انقدر بدم میاد از مردایی که تا زن میگیرن، یهو یادشون میفته پدر مادرشون و بذارن رو سرشون حلوا حلوا کنن. حالا تو مجردی خونِشون و توشیشه میکردنا. همین که زن میگیرن، باید زن و بچه و زندگیشون و بذارن زیر پای پدر مادر تا شاید بخشی از زحماتشون جبران بشه😒😤
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
38 ثانیه پیش
38 ثانیه پیش
39 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز