دوهفتس بابابزرگم فوت شده، تاچندروز پیش ی سررره گریه میکرد و هیچ نمیخورد مامانم، الان چندروزه مث دیوونه ها شده هرحرفی بیاددهنش میگ، ی کارایی میکنه ادم شک میکنه، میترسم بلایی سر خودش بیارع عین بچه شیش ساله شده هی گریه میکنه و مث افسرده و دیوونه شده... کسی غریبه بیاد خوبه توخونه یا منو میبینه بیشتر بچه میشع... منم دوهفته پیشش بودم بچه کوچیک دارم شوهرم دیگگف برگرد امروز برگشتم خونم ولی باز شنیدم ازبقیه باز قاطی کرده بخدا نمیدونم چیکار کنم، بابام میگ چیزی نیس دوتا داداش هم دارن اونام پیشش ولی کاری نمیتونن بکنن ک، الان بازمیخام فردا برگردم پیشش بخدا خسته شدم مسعولیت شیش نفر بامنه اونجا.. هرچی حرف میزنیم گوش نمیده هی میگم فردا خودتو مسخره دست این و اون میکنی همه جا میگن فلانی دیونس، من تنها چ غلطی بکنم با یه بچه کوچیک
شوهرمم راضی نیس دیگ برم دوهفته تنها بوده سرکار میره، مامانم ی سر خوبه ی سر باز میزنه ب سرش
مشاوره خانواده ببریدش
مادرت خیلی به پدرش وابسته بود؟
این کارها عین دیونگی هست ببخشید ها اگر هزاران نفر عزیزان شون رو از دست میدن حتی پاره تن شون رو ک تک فرزند بوده و خیلی عزیز این کارها رو نمیکنن
مگه راه خونتون خیلی دوره ؟ هر روز یکی دو ساعت بهش سر بزن
باباش بوده حق داره
صحبت کن باهاش سرزنشش نکن ولی بهش بگو باید کنار بیاد همه میمیرن و . .
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
15 ثانیه پیش
17 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز