رفته بودم قهر دیگه نمیخواستم برگردم مادرم نزاشت به زور و هزار ترفند منو آورد باز تو این آشغال دونی
از اول ابن چند روز بگم من و شوهرم رفتیم سهر دیگه ماشینمون رو که تازه خریدیم تحویل بگیریم
اونجا دو روز طول کشید یک شب موندیم خونه خواهرشوهر
یسری دلخوری ها پیش اومد بین من و شوهرم باز جهنم کردم
روز آخر که یک ساعت دیگه برمیگشتیم خونمون یه دلخوری ریزی پیش اومد من هم یه عکس که روی دیوار دستشویی
شماره به زن خراب بود و این عکس گرفته بود رو نشون دادم
و گفتم این چیه گفتم همینطور الکی گرفتم
بعد گفتم منو ببر خونه مادرم مهمونی خیلی وقته نرفتم
خواهرشوهراینا هم میومدن که خواهرشوهرم وقتی فهمید من میرم خونه مادرم اخم کرد دیگه باهام جرف نزد
من البته انتظار داشتم شوهرم اصرار کنه نرو بیا بریم خونمون و فلان ولی برد خونه مادرم
خلاصه اصلا زنگ نزد بهم من هم زنگ میزدم سرد جواب میداد
امروز صبح زنگ زدم کی میای دنبالم یکم گله کرد مگه نرفتی قهر کجا میای و غروب اومد
مادرم هم اومد خونمون
بعد شوهرم تو خونه گفت نمیخواستم بیتم دنبالت دیگه ولی باز اومد
بعد مادرشوهرم گفت دیشب که ماشینو آوردن کیک و اینا خریده بودیم عمه شوهرم و برادرشوهرا و همه شام بودن