مستاجر مامانم ۱۰سال پیشا اقاهه خیلی توهین و بی احترامی میکرد
بیخودی زنش و کوچیک میکرد
کوچکش میکرد منت میذاشت کلا با زبونش ازارش میداد
این بنده خدا از ترس ابرو فقط گریه میکرد
میگفت سر نماز میگم خدایا خارش کن با چشم ببینمش
خلاصه بعد یک بچه جدا شدن.اما بعد چندماه اقاهه تصادف میکنه و از کمر فلج میشه
چون فامیلن خیلی خبرداره ازش
ک بزور یکی پیدا میشه پوشکش میکنه.بوی میگیره چند روز
کسی محلش نمیده.زنش میگ هنوزم داغ دلم سرد نشده